شیوانا/داستانی آموزنده

داستانی آموزنده از شیوانا
شیوانا/آگاهی یعنی آفرینشی نو

شیوانا/آگاهی یعنی آفرینشی نو

شیوانا/داستانی آموزنده.ظهر آرام وبا طراوتی بود.نم نم باران فضا سرشار از عطر سبزه و چمن های خیس و خنکای نسیم کرده بود.

به شیوانا که در گوشه ای از حیاط مدرسه غرق در حیرت و سرور درونی بود،خبر دادند که زن و مرد میانسالی،مستأصل و پریشان،به دیدارش آمده اند.آن ها پدر و مادر پسرک نوجوان،خراب کار و مردم آزاری بودند که اهالی دهکده از شرارت هایش به تنگ آمده بودند.پسرک اغلب جلوی راه رهگذران می ایستاد و آن هار ا به باد تمسخر می گرفت و به وسایل آنها آسیب می رساند.گویی او،از اینکه دیگران از او می ترسیدند و از پیش روی او فرار می کردند به نوعی احساس قدرت می کرد و لذت می برد.

پدر و مارد او که بعداز سالیان دراز صاحب فرزند شده بودند و هرچه را که خواسته یا نخواسته بود،برایش فراهم می کردند،در این سن و سال دیگر از پس او بر نمی آمدند.آن دو از اعمال پسرشان و شکایت مکرر اهالی به ایشان به تنگ آمده و تصمیم به ترک دهکده گرفته بودند.چون گمان می کردند پسرک دیگر در دهکده آبرویی برای آنها باقی نگذاشته است.

پدر و مادر به شیوانای دانا و مهربان گفتند که ترک دهکده و آشنایان چقدر برایشان سخت و زجرآور است.در حالی که پسرک به آنها اعلام کرده بود با آنها همراه نمی شود و مدتی است خود را در اتاقش حبس کرده و لب به غذا نیز نمی زند.

شیوانا به دیدار پسر رفت و بر خلاف معمول، او را افسرده ،غمگین و ژولیده یافت.بعد از اینکه شیوانا باب صحبت را با پسرک باز کرد گفت: ((مثل اینکه هیجان مردم آزاری دیگر برایت لذت بخش نیست.؟)) پسرک با تکان دادن سر حرف او را تأیید کرد و گفت:((من فقط می خواستم کمی تفریح کنم و خودی نشان بدهم.فکر نمی کردم عاقبت کارم به اینجا ختم شود.دلم برای پدر و مادرم می سوزد که عمرشان را به پای من و خواسته هایم هدر دادند.از خودم و آن ها و اهالی شرمنده ام. اما انگار نمی توانم غیر از این باشم….))

شیوانا گفت:((تو فکر می کنی با آن رفتارها،هویت ثابت و مشخصی پیدا کرده ای و نمی توانی چیزی جز آن باشی و ناگزیری که هر لحظه ،بودن های لحظات قبل را تکرار کنی و می پنداری لحظه ها به هم مرتبطند. در حالی که چنین نیست))

حکایات پند آموز

پسر سر بلند کرد و با تعجب پرسید:((به راستی که چنین نیست؟))

شیوانا ادامه داد:((ما در هر لحظه،نو و تازه می شویم. اتفاقات و تجربیات هر لحظه متعلق به همان لحظه اند.اشتباهات لحظات قبلی،به لحظات بعدی منتقل نمی شوند. هر چند پیامد انتخابات و اعمال ما می توانند در لحظات بعد نیز همراه ما باشند. ما با اشتباهاتمان فقط یکسری امکانات و فرصت های آن لحظه را از دست می دهیم.همین! این تشخیص و آگاهی که تو در این لحظه پیدا کرده ای و از مردم آزاری خسته شده ای و آن را غیر مفید تشخیص داده ای، باطن تو را تغییر داده و تو الان آدم دیگری هستی.فراموش نکن که((آگاهی یعنی آفرینشی نو)). پس با توجه به این اصل، تو می توانی چگونه بودنت را نو و تازه کنی.))

بارقه ای از امید در نگاه پسر درخشید.شیوانا ادامه داد:((در راه به من خبر داده اند که در رودخانه بالای دهکده بارش ها باعث بالا رفتن حجم آب شده است.بچه های مدرسه و اهالی دهکده رفته اند تا با کیسه های خاک،آن اطراف را سیل بند ببندند.

من نیز به آنجا می روم اگر مایلی می توانی با ما همراه شوی و شخصیت نو و تازه ات را تجربه و زندگی کنی))

پسرک همراه با شیوانا،خوشحال و پرامید می رفت تا این بار هیجان و لذت را در خدمت و همکاری تجربه کند.

هنر شاد زیستن و امیدوار بودن

در یک کلام عاشق ادبیات. آنقدر نوشته ام که انگشتانم تاول زده است.

Leave a reply:

Your email address will not be published.


Site Footer