بخشندگی و قدرشناسی و یاری رساندن به دیگران

بخشندگی
بخشندگی و قدرشناسی و یاری رساندن به دیگران

بخشندگی ، قدرشناسی و کمک به دیگران

ما ایرانی ها کلا اجنبی پرست هستیم. عادت داریم به بیگانگان توجه کنیم و در داستانها و مثالهایمان افراد بیگانه را مثال بزنیم. برای همین است بزرگمردان ایرانی و کارهای بزرگ و انسان دوستانه ی آنها در پشت پرده مانده است و کسی از کارهای خداپسندانه و خدمت به بشریت هموطنانمان خبر ندارد. بسیارند کسانی که گامهای موثری در این جامعه برداشته اند و در راستای کمک به همنوعان خود کوتاهی نکرده اند. ما باید ببینم و ارج بنهیم به این انسانهای متعالی.بهرام ناصری فرد ، میلیاردر ایرانی یکی از همین انسانهایی است که طبق داستانی که در زیر می خوانیم ،نوع دوستی و انسانیت و قدرشناسی را تمام و کمال معنا کرده است

تاثیر ذهن و عوامل درونی بر سعادت انسان
آرامگاه بزرگان ادبی ایران دور از وطن
لازمه ی آرامش و پر انرژی بودن

بهرام ناصری فرد ، میلیاردر ایرانی بزرگ ترین نخلستان خصوصی جهان در دشتستان برازجان را با‌ بیش از ۲۰۰ هزار نخل، وقف خیریه نموده است. خرماهای این نخلستان در زمان افطار ماه رمضان، در سفره های بوشهری ها به وفور یافت می‌شود.

او داستان جالبی از زمانی که در فقر زندگی کرده است، بازگو می‌کند.
می‌گويد: ” من در خانواده‌ای بسیار فقیر در روستای «شول برازجان» زندگی می‌کردم به حدی که، هنگامی که از بچه‌های مدرسه خواستند که برای رفتن به اردو یک ریال بیاورند، خانواده‌ام به رغم گریه‌های شدید من، از پرداخت آن عاجز ماندند. یک روز قبل از اردو، در کلاس به یک سؤال درست جواب دادم و معلم من که برازجانی بود، به عنوان جایزه، به من یک ریال داد و از بچه‌ها خواست برایم کف بزنند. غم وغصه من، تبدیل به شادی شد و به سرعت با همان یک ریال در اردوی مدرسه ثبت نام نمودم. دوران مدرسه تمام شد و من بزرگ شدم و وارد زندگی و کسب و کار شدم و به فضل پروردگار، ثروت زیادی به دست آوردم و بخشی از آن را وارد اعمال خیریه نمودم. در این زمان به یاد آن «معلم برازجانی» افتادم و با خود فکر می‌کردم که آیا آن یک ریالی که به من داد، صدقه بود یا جایزه؟
به جواب این سئوال نرسیدم و با خود گفتم: نیتش هرچه بود، من را خیلی خوشحال کرد و باعث شد دیگر دانش آموزان هم نفهمند که دلیل واقعی دادن آن یک ریال، چه بود. تصمیم گرفتم که او را پیدا کنم و پس از جستجوی زیاد، او را یافتم در حالی که در زندگی سختی به سر می‌برد و قصد داشت که از آن مکان کوچ کند. بعد از سلام و احوال پرسی به او گفتم: “استاد عزیز، تو حق بزرگی به گردن من داری”. او گفت : ” اصلاً به گردن کسی حقی ندارم.” من داستان کودکی خود را برایش بازگو نمودم و او به سختی به یاد آورد و خندید و گفت : ” لابد آمده‌ای که آن یک ریال را پس بدهی”. من گفتم : ” آری” و با اصرار زیاد، او را سوار بر ماشین خود نموده و به سمت یکی از ویلاهایم حرکت کردم. هنگامی که به ویلا رسیدم، به استادم گفتم : ” استاد، این ویلا و این ماشین را باید به جزای آن یک ریال، از من قبول کنی و مادام العمر حقوق ماهیانه ای نزد من داری. ” استاد خیلی شگفت زده شد و گفت: “اما این خیلی زیاد است.”
من گفتم: “به اندازه آن شادی و سروری که در کودکی در دل من انداختی، نیست”. من هنوز هم لذت آن شادی را در درونِ خود احساس می‌کنم‌.
مرد شدن‌، شاید تصادفی باشد، اما مرد ماندن و مردانگی کردن، کار هر کسی نیست.
ﻫﻤﻪ ﻣﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﺷﻮﻧﺪ…ﻭﻟﯽ ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ “ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ” ﺷﻮﻧﺪ
ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭت است.ﻭ ﺑﺨﺸﻨﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ.

فراموش نکنیم همیشه کسانی هستند که نیازمند یاری ما هستند چه فقیری که نیاز دارد به قدر توانایی مان به او کمک کنیم چه راننده ای که وسط راه ماشینش بنزین تمام کرده و چشم به توقف ما و یاری رساندن ماست.شاید هزارتومان به کسی زندگی ببخشد،یا یک لیتر بنزین باعث شود کثی عزیزش را به موقع به بیمارستان برساند تا جانش را نجات دهد.

در یک کلام عاشق ادبیات. آنقدر نوشته ام که انگشتانم تاول زده است.

Leave a reply:

Your email address will not be published.


Site Footer