جمله چیست،نقش کلمات در جمله

جمله ها و کلمه ها

جمله ها و کلمه ها

جمله مجموعه ای از کلمه هاست که اندیشه ها،خواست ها و عواطف ما را نشان می دهد..به وسیله ی جمله هاست که ما سخن می گوییم.

آن چیزی را که در قالب جمله بیان می کنیم،در ساده ترین صورت خود ،ارتباطی است که میان دو امر برقرار می کنیم.مثلا وقتی میخواهیم میان عمل (نوشتن) و کسی که اسمش (علی )است ارتباطی برقرار کنیم ،یعنی عمل نوشتن را به او نسبت می دهیم.

و می گوییم:

علی می نویسد.

همچنین وقتی عمل شکستن را به شیشه نسبت می دهیم ،می گوییم:

شیشه شکست.

هر کدام از این ها یک جمله است.چنان که گفتیم جمله ،مجموعه ای از کلمه هاست.در هر زبانی کلمه ها را به انواعی تقسیم می کنند.در زبان فارسی هفت نوع کلمه وجود دارد:

1:فعل

2:اسم

3:ضمیر

4:صفت

5:قید

6:حرف

7:شبه جمله(صوت)

چرا کلمه ها به هفت نوع تقسیم شده اند؟ پاسخ به این پرسش را در سطر های آینده می خوانیم.

در جمله عمل یا حالت و صفتی نسبت داده می شود.این نسبت با کلمه ای انجام می گیرد که معمولا در آخر جمله جای دارد.عمل یا حالت و یا صفت به کسی یا چیزی نسبت داده می شود که در آغاز جمله جای می گیرد.

در زبان فارسی اغلب جمله ها در ساده ترین صورت خود چنین وضعی دارند.به جمله های زیر توجه کنید:

1                                  2

علی                           می نویسد

شیشه                             شکست

کودک                              خندید

گیاه                              می روید

فرش                               بافته شد

در این جمله ها دو دسته کلمه وجود دارد:

دسته ی اول کلمه هایی است که در ستون 1 قرار دارد.به این کلمه ها چیزهایی نسبت داده شده است. دسته ی دوم کلمه هایی است که در ستون 2 قرار دارد.این کلمه ها به دسته ی اول نسبت داده شده اند.دسته ی اول گروهی از کلمه ها را تشکیل می دهند که به آنها اسم می گوییم.دسته ی دوم گروهی دیگر را تشکیل می دهند که به آن ها فعل می گوییم.

اسم کلمه ای است که می توان آن را جمع بست و برای نامیدن کسی یا چیزی به کار می رود و می توان امری را به آن نسبت داد.

فعل کلمه ای است که انجام گرفتن و یا انجام پذیرفتن کاری یا داشتن و پذیرفتن حالتی را در زمان گذشته ،حال یا آینده بیان می کند و نیز بر شخص مفرد و جمع و زمان دلالت دارد.

بعضی فعل ها معنی کاملی ندارند و نمی توان آن ها را به اسم نسبت داد،بلکه به وسیله ی آن ها چیزی به اسم نسبت داده می شود.مانند است و شده اند در جمله های زیر:

هوا گرم است.

درخت ها سبز شده اند.

این گونه فعل ها را فعل اسنادی یا فعل ربطی می گویند.

در جمله ی علی می نویسد ،می توانیم به جای علی کلمه ای بگذاریم که جانشین علی باشد.و مثلا چنین بگوییم:

او می نویسد.

و به جای درخت ها سبز شده اند در جایی که با دست به درخت ها اشاره می کنیم چنین بگوییم:

آن ها سبز شده اند.

او   و   آن ها در این جمله به جای اسم نشسته اند و از آن جانشینی کرده اند..با آوردن این دو کلمه دیگر خود اسم ها را نیاورده ایم.او و آن ها و کلمه هایی مانند آن ها را که جانشین اسم می شوند را ضمیر می نامیم.

می توانیم وابسته هایی برای اسم بیاوریم و خصوصیت هایی با آن ها به اسم نسبت دهیم.مثلا در جمله ی کودک خندید،می توانیم کلمه ی زیبا را وابسته ی کودک قرار دهیم و چنین بگوییم:

کودکِ زیبا خندید.

همچنین در جمله ی شیشه شکست، می توانیم نازک را به شیشه وابسته سازیم و چنین بگوییم:

شیشه ی نازک شکست.

کلمه های نازک و زیبا نوع دیگری از کلمه ها هستند.این قبیل کلمه ها را صفت می گویند.صفت کلمه ای است وابسته به اسم.

در جمله ی علی می نویسد می توانیم وابسته ای برای فعل بیاوریم و مثلا بگوییم:

علی تند می نویسد.

تند وابسته به فعل است و نشان می دهد که عمل نوشتن به تندی صورت می گیرد. تند در این جا نوع دیگریاز کلمه هاست که به آن قید می گوییم.قید خصوصیتی به مفهوم فعل می افزاید و معنی آن را محدود و مقید می سازد. علاوه بر این اگر کلمه ای به صفت یا قید دیگر وابسته شود و آن ها را مقید کند قید نامیده می شود. و در این باره در آینده صحبت خواهیم کرد.

انواع جمله

علاوه بر اسم، فعل،ضمیر،صفت وقید، دو نوع دیگر نیز از کلمه وجود دارد.در جمله ی علی می نویسد،می توان وسیله ای را که علی با آن می نویسد را نیز بیان کرد و مثلا چنین گفت:

علی با مداد می نویسد.

مداد وسیله ای است که عمل نوشتن با آن انجام می گیرد.مداد اسمیاست که به وسیله ی کلمه ی با به فعل مربوط شده است. با کلمه ای است که نقش نما یا حرف نامیده می شود. حرف ها کلمه هایی هستند که به خودی خود معنایی ندارند و برای نسبت دادن و مربوط ساختن کلمه ای به فعل یا پیوستن اجزای جمله به یکدیگر یا مربوط ساختن دو جمله به یکدیگر و یا به عنوان نقش نما به کار می روند،از این رو آن ها را نقش نما نیز می گویند.

کاش دوستم از سفر بازگردد.

در این جمله آرزویی بیان شده است. کاش در این جمله آرزویی را بیان می کند.مفهوم کاش نزدیک به مفهوم جمله است:

آرزو می کنم که

کاش                                                   دوستم از سفر بازگردد.

خواست من این است که

کاش احساس و عاطفه ای را بیان می کند و مفهوم جمله ازآن به دست می آید. کاش نوع دیگری از کلمه است که به آن شبه جمله یا صوت میگویند.

فعل ، اسم ، صفت، ضمیر، قید، نقش نما(حرف) و شبه جمله را اقسام هفت گانه ی کلمه می گویند.

درباره ی زبان فارسی

کلمات را درست و اصولی بنویسیم

شعر سپید

نقش کلمه ها در جمله

از انواع هفت گانه ی کلمه ها اسم، و هر کلمه ای که بتواند به جای آن بنشیند یعنی صفت و ضمیر،در جمله نقش های گوناگونی بر عهده می گیرد.مقصود از نقش، وظیفه و عملی است که کلمه در داخل جمله و در ارتباط با فعل و کلمه های دیگر دارد.مثلا در جمله ی علی می نویسد ، علی اسم است، اما در جمله کننده ی کار هم هست که آن را فاعل می گوییم. پس علی در این جمله نقش فاعلی دارد. نقش فاعلی ، جزء نقش های نهادی است که شرح آن خواهد آمد

.اسم ، ضمیر و صفت جمعا در جمله ده نقش می توانند بر عهده بگیرند.

نقش های دهگانه به شرح زیر میباشد:

1:نقش نهادی.

نقش نهادی آن است که کلمه نهاد واقع شود.یعنی امری به او نسبت داده شود. یا به عبارت دیگر فعل برای او وضع و یا نهاده شده باشد، و یا با فعل صفتی را به او نسبت داده باشند.

مانند علی در جمله های زیر:

علی                    می نویسد

علی                    آمد.

علی                    موفق شد.

علی                    کنجکاو است.

در همه ی این جمله ها خود فعل یا کلمه ای دیگر به وسیله ی فعل به علی نسبت داده شده است.علی در همه ی این جمله ها نقش نهادی دارد.به نهاد مسند الیه هم می گویند.بعضی از نهادها کننده ی کاری هستند.مانند علی در جمله ی اول و دوم.در این جمله ها علی نقش نهادی  و یا فاعلی دارد.

2:نقش مفعولی

نقش مفعولی آن است که کلمه مفعول واقع شود.یعنی نتیجه ی عمل فعلی که از فاعل سر می زند بر آن واقع شود.مثلا در جمله ی زیر:

علی نامه می نویسد.

عمل نوشتن بر نامه واقع می شود. یا به سخن دیگر عمل نوشتن از علی سر می زند و به نامه می رسد.نامه در این جمله نقش مفعولی دارد.

3:نقش متممی

نقش متممی آن است که کلمه به وسیله ی بعضی از حرف ها ، که به آن ها حرف اضافه می گویند ، به فعل مربوط می شود و درباره ی فعل توضیحی می دهد و معنی آن را کامل می کند.مانند خانه در جمله ی زیر:

علی به خانه رفت.

4:نقش قیدی

بعضی از کلمه ها در جمله نقش قیدی می گیرند.مانند شب در جمله ی زیر:

علی شب به خانه آمد.

5:نقش وصفی

نقش وصفی آن است که کلمه در جمله همچون صفت به کار می رود:

من دلی سنگتر از دل تو ندیده ام.

در اینجا سنگ اسم است و در معنی سخت که صفت است به کار می رود.

6:مضاف الیهی(اضافی).

نقش مضاف الیهی آن است که اسم مضاف الیهه واقع شود،یعنی یعنی اسم دیگری که مضاف نامیده می شود به او نسبت داده شود.مانند علی در جمله ی زیر:

مداد علی را تراشیدم.

در اینجا مداد به علی نسبت داده شده و مضاف الیه است.به آخر مضاف کسره ای که جزء حروف اضافه است افزوده شده است.

7:نقش بدلی

نقش بدلی آن است که اسم ، همراه اسم دیگر بیاید تا یکی از خصوصیات آن را بیان کند.

بر خلاف موصوف و صفت میان بدل و اسم کسره نمی آید:

ابوعلی     شیخ الرئیس    در همدان درگذشت.

شیخ الرئیس بدل از ابوعلی است و لقب ابوعلی را بیان می کند.

8:نقش مسندی

نقش مسندی آن است که کلمه مسند واقع شود.یعنی به وسیله ی فعل اسنادی به اسمی که نهاد واقع شده است ،نسبت داده شود، مانند سرد و شنبه در جمله های زیر:

هوا سرد است.

امروز شنبه است.

در اینجا سرد و شنبه به وسیله ی فعل است به امروز و هوا نسبت داده شده اند.سرد و شنبه در این جمله ها مسند اند.

9:نقش تمیزی

نقش تمیزی آن است که کلمه در جمله چنان واقع شود که ابهام جمله را رفع کند.مانند کلمه ی تهران در جمله ی زیر:

پایتخت ایران را تهران می نامند.

10:نقش منادایی(ندایی)

نقش منادایی آن است که کلمه در جمله منادا واقع شود،یعنی آن را با علامتی یا با تغییر آهنگ صدا بزنند.مانند دوست در جمله ی زیر:

ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم.

از انواع دیگر کلمه ها ،شبه جمله، در نقش نهادی،مسندی و قیدی و جز آن به کار می رودو قید جز نقش قیدی نقش دیگری نمی پذیرد.

11:نقش عطفی(معطوف)——–نقش اسم
12:نقش تکرار———نقش اسم

منبع:حسن احمدی گیوی و حسن انوری

در زندگی 
هیچ وقت خیالمان از دوست راحت نشد
حتی وقتی خشت خشت دیوارهای اعتماد را خودمان ساختیم.
همیشه سر بزنگاههای حساس زندگی
پشت مان خالی ماند.
ابراهیم کیان فرد

 

در یک کلام عاشق ادبیات. آنقدر نوشته ام که انگشتانم تاول زده است.

Leave a reply:

Your email address will not be published.


Site Footer