فعل/زمان های حال و آینده/نهاد-فاعل-اسم

فعل
فعل/زمان های حال و آینده/نهاد-فاعل-اسم

فعل/زمان های حال و آینده/نهاد-فاعل-اسم

فعل/زمان های حال و آینده/نهاد-فاعل-اسم

چه می خوانی؟

شاهنامه می خوانم.

کی به خانه می روی؟

الان می روم.

تابستان به کجا می روی؟

در مدت تعطیل به شهر خودم برمی گردم.

فعل هایی که در این جملات آمده اند هم بر زمان حال و هم بر زمان آینده دلالت دارند.

وقتی که شما نشسته اید و کتابی می خوانید و کسی از شما می پرسد: (چه می خوانی) مقصود این است در همین حال آنچه می خوانید چیست؟

شما در جواب می گویید: ((شاهنامه می خوانم) یعنی هم اکنون به این کار مشغول هستم.

در جمله ی (شاهنامه می خوانم) فعلی را بیان می کنید که اندکی پیش از زمان حال آغاز شده و هنگام ادای جمله نیز دوام دارد و هنوز به پایان نرسیده است.

در جمله ی  (زمین به دور خورشید می گردد ) فعلی بیان شده است که همیشگی است. بنابر این در هر زمانی که گوینده ای از آن خبر بدهد مانند آن است که در همان زمان انجام می گیرد.

در جمله ی (الان می روم) فعلی را بیان می کنید که در آینده یعنی پس از زمان ادای جمله روی می دهد.اما از همین دم آغاز شده است.

اما وقتی که می گویید:(در مدت تعطیل به شهر خودم برمی گردم) از فعلی خبر می دهید که در زمان آینده روی خواهد داد.

پس یک صیغه ی فعل در زبان فارسی هست که هم بر زبان حال و هم بر زمان آینده دلالت دارد.یعنی در هر دو مورد می توان آن را به کار برد.

مضارع صیغه ای است که هم بر زمان حال هم بر آینده دلالت دارد.

با صیغه ی مضارع گاهی از واقع شدن فعلی در زمان حال یا آینده خبر می دهیم و گاهی احتمال یا لزوم وقوع فعلی را در یکی از دو زمان بیان می کنیم.

شاید بروم.می خواهم بروم . اگر بروم.

آن جا که صیه ی مضارع خبری را بیان می کند آن را ((مضارع اخباری)) می خوانیم: می روم ، می گویم، می خوانی، می زند، می آیند، می شنویم. این صیغه ها مضارع اخباری است.

آن جا که صیغه ی مضارع فعلی را بیان می کند که واقع شدن آن مسلم نیست، اما ممکن است واقع شود یا قصد انجام دادن آن هست،آن صیغه ((مضارع التزامی)) خوانده می شود. زیرا که در این حال   واقع شدن فعل ملازم یعنی همراه و وابسته به وقوع فعل دیگری است.

اما یک زمان دیگر نیز در فارسی هست که تنها بر آینده دلالت دارد،یعنی دیگر مفهوم زمان حال در آینده نیست.

این صیغه همیشه با مضارع فعل خواستن همراه است.خواهم رفتظف خواهم گفت،خواهد نشست،خواهد نشست…..

این صیغه را (مستقبل ) می خوانند.

مستقبل صیغه ای هست که در آن فعل تنها بر آینده دلالت دارد.این صیغه همیشه با مضارع فعل خواستن به کار می رود.

فعل/زمان های حال و آینده/نهاد-فاعل-اسم

گزیده ای از اشعار رهی معیری

نهاد فاعل

نهاد قسمتی است از جمله که در باره ی آن خبر می دهیم.گزاره خبری است که درباره ی نهاد داده می شود.

تا کنون در باره ی گزاره و جزء اصلی آن که فعل است گفتگو کردیم.

اکنون در باره ی جزء دیگر جمله یعنی نهاد بحث می کنیم.

سعدی گلستان را نوشت

گلستان در سال 656 نوشته شد.

بیژن تشنه است.

هوا تاریک شده است.

در جله ی اول سعدی نهاد است. زیرا عمل نوشتن را او انجام داده است. در جمله ی دوم گلستان نهاد است، زیرا فعل نوشته شدن را به آن نسبت داده ایم. در جمله ی سوم بیژن نهاد است. در باره ی بیژن است که صفت یا حالت تشنه بودن را ذکر کرده ایم. در جمله ی چهارم نهاد کلمه ی هوا است. زیرا صفت یا حالت تاریک شدن را پذیرفته است.

پس خبری که در باره ی نهاد می دهیم یکی از این چهار امر است:

1.انجام دادن عملی. مانند خوردن،شکستن، پختن ، زدن

2.پذیرفتن عملی. مانند: خورده شدن،شکسته شدن،پخته شدن، زده شدن

3.داشتن صفتی.دانا بودن،سفید بودن، بیمار بودن، گرم شدن

4. پذیرفتن صفتی. مانند: دانا شدن سفید شدن، بیمار شدن،گرم شدن

بنابراین بر حسب آنکه گزاره کدامیک از این چهار امر را بیان می کند نهاد چهار حالت دارد:

در حالت اول نهاد       کننده ی کار است            فاطمه آش پخت

در حالت دوم نهاد       پذیرنده ی کار است:        هوشنگ بیمار است

در حالت سوم نهاد      دارنده ی صفت است:       هوشنگ بیمار است

در حالت چهارم نهاد        شونده یا پذیرنده ی صفت است:   هوشنگ بیمار شد

 

سعدی گلستان را نوشت.

در این جمله نهاد یعنی قسمتی از جمله که درباره ی آن خبری داده ایم.،کلمه ی سعدی است. فعلی که در گزاره آمده کاری است که از سعدی سر زده است. پس او کننده ی کار است. کننده ی کار را در اصطلاح دستور زبان ((فاعل)) می خوانیم.

فاعل کلمه ای است که انجام دادن کاری را به آن نسبت می دهیم.

فاعل_اسم

در جمله ی حسن تند می دود کلمه ی حسن نهاد است. زیرا که درباره ی او خبری می دهیم. این کلمه فاعل نیز هست. زیرا که فعل دویدن از او سر زده است.

این دو وجه به حسب قرار گرفتن این کلمه در جمله ی فوق است. یعنی  این کلمه اگر در جمله ی دیگر واقع شود ممکن است دیگر نهاد یا فاعل نباشد.

مثال: کتاب حسن را آوردم.

اما هرگاه کلمه ی حسن را تنها در نظر بگیریم، در می یابیم که این لفظ نام کسی است. از این جهت کلمه ی حسن اسم است.

در جمله ی، سنگ شیشه را شکست ، نیز کلمه ی سنگ نهاد است، چون فعل شکستن را به ان نسبت داده ایم،فاعل نیز هست. اما این کلمه برای نام بردن چیزی به کار می آید. از این جهت سنگ اسم است.

فعل/زمان های حال و آینده/نهاد-فاعل-اسم

اسم کلمه ای است که برای نام بردن کسی یا چیزی به کار می رود

چیزی که به وسیله ی اسم نام برده می شود:

گاهی شخصی است.مانند: مرد ،زن،هوشنگ،فریدون ،خدیجه،پسر،دختر،مادر،پدر.

گاهی حیوانی است.مانند:گاو،سگ،خوک،اسب،گربه،شیر،پلنگ،است،موش.

گاهی مکانیاست.مانند: کوه،دشت،رود،تهران،پاریس،آسیا،آمریکا.

گاهی از رستنی هاست.مانند:چمن،چنار،بید،سرو، گل،نسترن،سوسن،یاسمن.

گاهی نام ستارگان است.مانند:آفتاب، ماه،خورشید،مریخ،زهره،ناهید،عطارد،زحل.

گاهی نام زمان یا وقتی است.مانند: روز،شب،عصر،صبح،بامداد،ظهر،سحر.

گاهی نام چیزهای بیجان است.مانند: کاغذ،صندلی،مداد،میز،دولت،دوچرخه،جعبه،تخته،چکش،میخ.

گاهی نام حالتی است که در کسی یا چیزی وجود دارد.مانند:سفیدی،سیاهی،سرما،گرما،رنج،شادی،قناعت.

 

 

 

در یک کلام عاشق ادبیات. آنقدر نوشته ام که انگشتانم تاول زده است.

Leave a reply:

Your email address will not be published.


Site Footer