ضرب المثل های معروف فارسی

ضرب المثل های پرکاربرد فارسی
ضرب المثل های معروف فارسی

ضرب المثل های معروف فارسی

بهترین زمان برای مطالعه چه زمانی است

ضرب المثل های معروف فارسی. ضرب المثل ها یکی از پر استفاده ترین کلمات و جمله هایی است که انسان ها برای اینکه مفهوم خود را بهتر به فرد مورد نظر خود برسانند به کار می برند. در کشور ما به خاطر فرهنگ غنی و پیشینه ی تاریخی استفاده از ضرب المثل سابقه ی بسار طولانی دارد.در زیر ما تعداد زیادی از ضرب المثل های که بیشترین استفاده را در میان مردم دارند برایتان آورده ایم،امیدوارم خوشتان بیاید

۱- آب از آب تکان نخوردن : کنایه از آرامش : بدون نگرانی
۲- آب از آسیاب افتادن :آرامشی برقرار شد- سرو صدا خاموش شد
۳- آب از سر گذشتن:امید نداشتن- به پایان آمدن امری
۴- آب آمد و تیمم باطل شد :اصل کار آمد وفرع بی مورد است
۵- آب توی دلش تکان نمی خورد :آرام وآهسته حرکت می کند
۶- آب خوش از گلو پایین نرفتن: راحتی نداشتن
۷- آب در کوزه ماتشنه لبان می گردیم : هدف ومقصود در نزدیکی ما قرار دارد اما به دنبال آن می گردیم.
۸- آب را از سرچشمه باید بست :جلوی ضرر وزیان را از مبدا باید گرفت.
۹- آب زیر پوستش رفته است:کمی چاق شده است-وضع مالیش بهتر شده است.
۱۰- آبشان در یک جوی نمی رود :با هم توافق ندارند –بایکدیگر خوب نیستند.
۱۱- آب غوره گرفتن: گریه کردن – گریستن
۱۲- آب کش به کف گیر می گوید چقدر سوراخ داری: کسی که خود عیب بسیار دارد وبه اندک عیب دیگری ایراد و خرده می گیرد.
۱۳- آبم است وگاوم است نوبت آسیابم است: به مناسبت چندین کار دیک موقع داشتن
۱۴- آب نخوردن چشم:امیدی نداشتن
۱۵- آب تاب دادن :به موضوعی اهمیت زیادی دادن –اغراق کردن
۱۶- آب در دست داری نخور بیا:در آمدن فوق العاده عجله شتاب اشتن
۱۷- آبی از او گم نمی شود:امکان انجام دادن کار از او نیست-نباید به او امیدی داشت
۱۸- آبی که به زندگی نداد حسین چون گشت شهید بر مزارش
توجهی به کسی در زمان لزوم نکردن در غیر زمان به آن پرداختن_مانند (نوشداروی پس از مرگ سهراب)
۱۹- آتش چون بر افروخت بسوزد تر وخشک :در اثر حادثه گناهکار و بی گناه از بین بروند
۲۰- آتش زیر خاکستر:آرامش موقت-موذی
۲۱- آخر کار خود را کردن:به مقصو خود رسیدن-به هدف خود نائل آمدن
۲۲- آخوند شدن چه آسان وانسان شدن چه مشکل:سواد پیداکردن راحت است اما انسان شدن سخت است.
۲۳- آدم باید لقمه را به اندازه دهانش بگیرد:باید باتوجه به توانایی خود کاری انجام داد.
۲۴- آدم شاخ در می آورد:از شدت تعجب-حرفهای دروغ وغیر قابل قبول
۲۵- آدم گدا این همه دادا:آدمهای فقیر بیشتر ادا دارند-بیشتر عیب وایراد می گیرند
۲۶- آدم گرسنه سنگ را هم می خورد:به کسی می گویند که بهانه مطلوب بودن غذا را از خوردن آن امتنا می کند.
۲۷- آدم مفتخور خوش سلیقه می شود:کسی که چیزی را رایگان بدست می آورد بر آن ایراد می گیرد.
۲۸- آدم ناشی سرنا را از سر گشاد آن می زند:به کسی که اطلاع از انجام کاری را ندارد وبه نادرست انجام می دهد.
۲۹- آدم یکبار پایش تو چاله می افتد:از هر اتفاق وپیشامدی باید عبرت گرفت
۳۰- آدم یک دنده:ثابت محکم،بیشتر در جهت منفی
۳۱- آرزو را به گور بردن:به هدف ومقصود خود نرسیدن
۳۲- آزموده را آزمون خطاست:باکسی که قبل آشنا بودن ومعامله داشتن به حیث منفی
۳۳- آسمان به زمین نمی آید:اتفاق فوق العاده ای روی نخواهد داد.
۳۴- آسمان وریسمان را سر هم بافتن:دوچیز بی تناسب را به هم ارتباط دادن-نامربوط گفتن
۳۵- آش پز که دوتا شد آش یا شور می شود یا بی نمک:دو یا چند نفر در انجام کاری دخالت داشته باشند کار پیش نمی رود
۳۶- آش دهن سوز نبودن:مورد مطلوب نبودن
۳۷- آش خوب باشد کاسه اش چوب باشد:اصل مهم است نه فع.
۳۸- آش کشک خالته بخوری باته نخوری پاته:در هر حال مجبور به انجام کار بودن.
۳۹- آش نخورده ودهن سوخته: کار ی انجام نداده ولی گناهکار شناخته شده
۴۰- آشو لاش کردن:صدمه وآسیب سختی دادن
۴۱- آشی برای کسی پختن:درد سری برای کسی بوجود آوردن.
۴۲- آفتاب لب بام است:مرگ او نزدیک است
۴۳- آفتابه لگن هفت دست وشام و ناهار هیچ:تشریفات زیاد ولی اهمیت کار کم
۴۴- آفاتب همیشه زیر ابر نمی ماند:حقیقت همیشه پنهان نیست-واقیعت روزی رو خواهدکرد
۴۵- آمد زیر ابرویش را بگیرد چشمش را کور کرد:کار خوبی برای کسی خواست انجام دهد اما برعکس شد.
۴۶- آن را که حساب پاک است از معامله چه باک است:کسی که نیست که پاکی داشته باشدترسی از حساب وکتاب ندارد.
۴۷- آنقدر بایست که زیر پایت سبز شود:انتظار کشیدن بدون نتیجه
۴۸- آن وقت که جیک جیک مستانت بود یاد زمستانت نبود:از قبل باید فکر آینده بود
۴۹- آویزه گوش کردن:پندی را فراگرفتن را بکار بستن
۵۰- آه در بساط نداشتن:کاملاً بی چیز و فقیر بودن
۵۱- آهسته بیا آهسته برو گربه شاخت نزند:پنهان کردن مطلب-بی سر وصدا انجام دادن کاری
۵۲- اجاق پدر راروشن نگه داشتن:فرزند داشتن،که بیشتر منظور فرزند پسر داشتن است.
۵۳- اجاقش کور است:صاحب اولاد نمی شود
۵۴- اجل دور سرش می چرخد:وضیعت ناگوار دارد.نزدیک به مرگ است
۵۵- احترام امام زاد ه با متولی آن است:احترام هر کس را باید نزدیکان او حفظ نمایند.
۵۶- از آب گل آلود ماهی گرفتن:از هرج ومرج استفاده کردن
۵۷- از این ستون به آن ستون فرج است:در انتظار بیش آمد ناگوار همیشه باید امید وار بود.
۵۸- از بیخ عرب بودن:چیزی اصلاً سرش نشدن
۵۹- از خر شیطان پیاده شدن:از لج بازی بیرون آمدن
۶۰- از دماغ فیل افتادن:متکبر ومغرور بودن
۶۱- از سه چیز باید حذر کرد:دیوار شکسته-سگ درنده-زن سلیطه
۶۲- ا ز کاه کوه ساختن:چیز کوچک وبی اهمیت را بزرگ جلوه دادن
۶۳- از کیسه خلیفه بخشیدن:از مال وثروت دیگران اعطا کردن
۶۴- از هول حلیم توی دیگ افتادن:از زیادی طمع عجله به جای سود بردن زیان دیدن
۶۵- اسب راگم کردن وپی نعلش گشتن:اصل رااز دست دادن و به دنبال فرع آن گشتن
۶۶- اگر در دیزی باز است حیای گربه کجا رفته است:از موقیعت نباید سوء استفاده کرد.
۶۷- اگر دنیا را آب ببرد فلانی را خواب ببرد:بسیار لابالی وبی فکر واندیشه است
۶۸- اگر کاردش بزنی خونش بیرون نمی آید:از زیادی خشم غضب
۶۹- اگر کاه از تو نیست کاهدان از تو است:به آدم پرخور گفته می شود.
۷۰- انگشت در سوراخ زنبور کردن:برای خود تولید زحمت ودرد سر کردن
۷۱- ایراد بنی اسرائیلی گرفتن:خرده گیری نابه جا و غیر وارد
۷۲- این شتری است که در خانه هرکس می خوابد:مرگ برای همه است.
۷۳- این کلاه برای سرش گشاد است:درخور توانایی ولیاقت او نیست.
۷۴- با پای بروی کفش پاره می شود وباسر بروی کلاه:در هر حال کار خرج دارد
۷۵- با پنبه سر بریدن:بانرمی به کسی آسیب رساندن صدمه زدن.
۷۶- باد آورده را باد می برد:چیزی که به آسانی و رایگان بدست آید به آسانی هم از دست می رود.
۷۷- باد غبغت انداختن :افاده کردن-خود را گرفتن
۷۸- باد در فقس کردن: کار بهیوده انجام دادن
۷۹- بامجان بم آفت ندارد:خطر،متوجه زشت کاران نمی شود.
۸۰- باسیلی صورت خود را سرخ داشتن:با وجود تنگدستی ظاهر خود را حفظ کردن
۸۱- با کدخدا بساز ؛ده را بتاز:همراه با بزرگ محل شو و آن محله را بچاپ
۸۲- بالاخانه اش را اجاره داده است:عقلش کم است
۸۳- بالای سیاهی رنگی نیست:وضع از این بدتر نمی شود.
۸۴- با یک تیر دونشانه زدن:از یک عمل دو نتیجه گرفتن
۸۵- با یک دست دهندوانه نمی توان گرفت:از دو کار باید یکی را انتخاب کرد وانجام داد.
۸۶- بچه عزیز است و ادب عزیز تر:تقدّم عزت ادب در وجود انسان
۸۷- بزک نمیر بهار می آید کمبزه با خیار می آید:و عده سرخرمن به کسی دادن.
۸۸- برادری به جا بز غاله یکی هفت صد دینار:معامله داد ستد ارتباطی به دوستی ندارد.
۸۹- برای یک بی نماز در مسجد را نمی بندند:کار را به خاطر یک شخص نابه هنجار تعطیل نمی کنند.
۹۰- برج زهر مار بودن:بسیار عبوس وخشمگین بودن.
۹۱- بر خر مراد خود سوار شدن:به هدف خود نائل آمدن
۹۲- بر کشک را بسای:بر پی کار خود
۹۳- بز گر از سرچشمه آب می خورد:آدم نالایق بیش تر از دیگران به خود می بالد
۹۴- بلد نیستم راحت جان است:به کسی گویند که برای فرار از انجام کاری بگوید بلد نیستم
۹۵- به بوی کباب آمدیم دیدم خر داغ می کنند:دچار اشتباه بزرگی شدن
۹۶- به تنبل گفتند برو سایه گفت سایه خودش می آید:از تنبلی زیاد
۹۷- به جیب زدن :استفاده مالی بردن-پولی به دست آوردن
۹۸- به چاک زدن:فرار کردن
۹۹- به در د لای جرز خوردن:برای هیچ کار مناسب نبودن.
۱۰۰- به دریابرود دریا خشک می شود:در باره ی افراد بی طالع و بی اقبال گویند.
۱۰۱- به رنج و سعی کسی نعمتی به چنک آورد دگر کس آیدو بی سعی و رنج بردارد
توجه به مفتخوری افراد دارد.
۱۰۲- به روباه گفتند شاهدت کیست گفت دمم:به شخصی که بیهوده افراد دیگر را گواه خود سازد.
۱۰۳- یه رش کسی خندیدن:او را تحقیر ومسخره کردن
۱۰۴- به زخم کسی نمک پاشیدن:درد یا داغ کسی را تشدید کردن
۱۰۵- به شتر گفتند چرا گردنت کج است گفت کجایم راست است:کسی که کارها ورفتار او بر خلاف معمول باشد.
۱۰۶- به شترمغ گفتند بپرگفت شترم گفتند بار ببر گفت مرغم:کسی که به بهانه های مختلف حاضر به انجام دادن کار نیست
۱۰۷- به شکم خود صابون زدن:وعده وعید به خود دادن.
۱۰۸- به کچل گفتند نامت چیست گفت :زلفعلی،به مزاح تمسخر
۱۰۹- به گمراه گفتنذ نامت چیست گفت :رهبر، به مزاح تمسخر
۱۱۰- به هر سازی رقصیدن:مطابق هر میلی رفتار کردن
۱۱۱- بی بی از بی چادری پنهان است:اگر کسی کاری انجام نمی دهد بدلیل نداشتن وسیله است.
۱۱۲- بی گدار به آب زدن:نسنجیده وبدون مطالعه کار کردن.احتایط نکردن.
۱۱۳- پا از گلیم بیرو ن بردن:توجه به حد وحدود خود نکردن.
۱۱۴- پایش لب گور است:نزدیک مردن است.
۱۱۵- پدر کسی را سوزاندن:کسی را بسیار اذیت کردن
۱۱۶- پدر کشی داشتن باکسی:دشمنی سختی باکسی داشتن
۱۱۷- پدر مادر دار بودن:اصل نصب داشتن
۱۱۸- پرنت پلا گفتن:حرفهای ناربط وخارج از موضوع زدن.
۱۱۹- پرسه زدن:ولگردی کردن-گردش بیهوده کردن.
۱۲۰- پُز عالی وجیب خالی:ظاهر آراسته وجیب بدون پول
۱۲۱- پس از مرگ سهراب ونوشدار:کار از کار گذشتن
۱۲۲- پستان به تنور چسباندن :پبش از اندزه دلسوزی کردن
۱۲۳- پشت سر کسی نماز خواندن:به کسی زیاد عقیده اعتماد داشتن
۱۲۴- پشت کسی را به خاک مالیدن:او را شکست دادن
۱۲۵- پیله کردن:باسماجت و اصرار چیزی را از کسی خواستن.
۱۲۶- تابستان پدر یتیمان است:در فصل تابستان بینوایان احتیاج به خانه لباس ندارند.
۱۲۷- تا پول داری رفیقتم عاشق بند کیفتم: زمانی که سود نزد تو دارم با تو دوست هستم.
۱۲۸- تا تنور گرم است باید نان را چسباند:همین که موقعیت داری استفاده کن.
۱۲۹- تابگویی((ف))می گویم فرح زاد:متوجه و هوشیار هستم
۱۳۰- تا سه نشود بازی نشود:هر چیز با سه تا کامل می شود
۱۳۱- تا گوساله گاو شو دل صاحب آب شود:زمان و مدت طولانی لازم است
۱۳۲- تا نباشد ،چوب تر فرمان نبر گاو خر:در هر چیزی باید سخت گیری کرد
۱۳۳- تا ناشد چیزکی مردم نگویند چیز ها:تا مطلب کوتاهی در پیرامون چیزی گفته می نشود مردوم چیزی در باره آن نمی گویند.
۱۳۴- تخم مرغ دزد شتر مرغ دزد می شود:کسی که دست به عمل کوچکی زد کم کم کارهای بد برزگتر انجام می دهد.
۱۳۵- تر وخشک را باهم سوختن:استثنا در کار نبودن
۱۳۶- تعارف شاه عبدلعظیمی کردن:تعارف ظاهری بودن رضایت باطنی کردن
۱۳۷- توبه ی گرگ مر گ است:کسی که دست از عادت خود بر نمی دراد.
۱۳۸- تو به خیر و من به سلامت:دیگر ما به یکدیگر کاری نداریم
۱۳۹- تو نیکی مکن در دجله و انداز که ایز در بیابانت دهد باز:نتیجه کار خوب به خود انسان برمی گرد.
۱۴۰- توی هچل افتادن:گرفتار شدن-دچار زحمت شدن
۱۴۱- توی هول ولا ماندن:مضطرب بودن-ترید داشتن
۱۴۲- ته جیبش تار عنکبوت بسته است:بی پول وفقیر است
۱۴۳- جایی نمی رود که آبرویش رود:عاقل است
۱۴۴- جان به عزرائیل ندادن:فوق العاده خسیس بودن
۱۴۵- جای سوزن انداختن نبود:خبلی پر جمیت و شلوغ بود
۱۴۶- چرت موز بودن:جوانی بی ادب و بی اهمیت-غیر قابل اعتناء
۱۴۷- جلز ولز کردن:بسیار التماس زاری کردن
۱۴۸- جنسش شیشه خورده دارد:نادرست است
۱۴۹- جواب ابلهان خاموشی است:در برار افراد نادان باید خاموش بود.
۱۵۰- جوجه ها در آخر پاییز می شمرند:نتیجه هر کار در پایان آن مشخص می شود
آمد ۱۵۱- جور استاد به زمهر پدر : سخت گیری معلم به نفع شاگرد است.
۱۵۲- جیم شدن : آهسته وبدون آنکه کسی متوجه شود محلی را ترک گفتن.
۱۵۳- چا خان کردن : دروغگوئی کردن .
۱۵۴- چاقو دسته ی خود را نمی برد : خویشان وبستگان برای همدیگر ایجاد ناراحتی می کنند.
۱۵۵- چاق سلامتی کردن : حال واحوالپرسی کردن – سلام وعلیک کردن .
۱۵۶- چپ چپ نگاه کردن : با تلخی وخشم به کسی نگریستن.
۱۵۷- چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است : به جای واجب باید پرداخت .
۱۵۸- چشمش شور است : کسی که چشم گیرا داشته باشد وباعث آسیب دیگران شود.
۱۵۹- چاه کن همیشه ته چاه است : کسی که برای دیگران تله ایجاد کند اول خودش می افتد.
۱۶۰- چوب تر به کسی فروختن: مشکلی برای دیگران ایجاد کردن – دشمنی داشتن با کسی.
۱۶۱- چوب دوسر نجس : کسی که مورد نفرت دو طرف دعوا ونزا باشد.
۱۶۲- چوب لای چرخ گذاشتن: مانع پیشرفت دیگران شدن – مانع ایجاد کردن.
۱۶۳- چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن : در آمد نداری قناعت کن.
۱۶۴- چانه اش گرم شد : زیاد حرف می زند.
۱۶۵- چه خاکی به سرم بریزم : چه چارهای بیندیشم.
۱۶۶- چیزی در چنته نداشتن : بی اطلاع بودن.
۱۶۷- حرف راست را از دهن بچه باید شنید: اشاره به پاک ومعصوم بودن بچه ها.
۱۶۸- حساب به دینار، بخشش به خروار : در حساب باید دقیق بود ودر بخشش سخاوتمند.
۱۶۹- حق کسی را کف دستش گذاشتن: سزای عمل کسی را دادن.
۱۷۰- حلوای تنتنانی تا نخوری ندانی : تا آزمایش نکنی متوجه نخواهی شد.
۱۷۱- حمام زنانه شدن : شلوغ و پر سروصدا شدن .
۱۷۲- حلزون خود را به جمع شاخدارها می کند: چیزی کوچک وبی اهمیت خود را داخل بزرگان می کند.
۱۷۳- حنایش رنگ ندارد: کاری از او ساخته نیست.
۱۷۴- خاله زنک بازی در آوردن : حرکات غیر جدی زنانه داشتن .
۱۷۵- خدا نجار نیست اما درو تخته را خوب به هم می اندازد: این دو نفر در رفتار بسیار به هم شبیه هستند. (به ویژه زن و مرد )
۱۷۶- خر بیارو باقالا بار کن : کار خراب جبران نا پذیر .
۱۷۷- خر پول : پول دارو ثروتمند.
۱۷۸- خر تو خر بودن : هدجو مرج و بی نظمی – شلوغی زیاد.
۱۷۹- خر خالی یرقه می رود: آدم بی مسئولیت ادعای زیادی دارد.
۱۸۰- خر را که به عروسی می برند برای خوشی نیست برای آبکشی است : آدم زحمت کش را برای کار کردن دعوت می کنند.
۱۸۱- خر رفتو الاغ برگشت : همان طورکه بود هست- بهتر نشد.
۱۸۲- خرس را به رقص آوردیم دمش را به دست آوردیم : کسی را وادار به انجام کاری کردن واز آن نتیجه گرفتن.
۱۸۳- خر کوزه پر از شنبه تا پنج شنبه گچ آوردن وجمعه سنگ کشیدن : کار همیشگی بدون استراحت.
۱۸۴- خر مقدس بودن : کسی که از نفهمی در تقدس افراط کند.
۱۸۵- خروس بی محل بودن: وقتو زمان را تشخیص ندادن.
۱۸۶- خر همان خر است اما پالانش عوض شده : لباس یا مقام جدید در شخصیت فرد تاثیر ندارد.
۱۸۷- خر همیشه خرما نمی ریند : همیشه نمی توان در انتظار همان پیش آمد خوب بود – همیشه فرصت خوب به دست نمی آید.
۱۸۸- خل بازی در آوردن: خود را به دیوانگی زدن.
۱۸۹- خواب زن چپ است: تعبیر خواب زن معکوس است.
۱۹۰- خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو: خود را به جمعیت واجتماع تطبیق دادن.
۱۹۱- خود را به کوچه ی علی چپ زدن: نادانی نکردن به منظور اجتناب ودوری از کار.
۱۹۲- خود را نخود آشی کردن : مدالخه کردن در هر کاری.
۱۹۳- خودش می برد وخودش می دوزد: همه کاره خودش است.
۱۹۴- خون کسی را توی شیشه کردن: کسی رابسیار اذیت کردن – بسیار گران فروشی کردن.
۱۹۵- داشتم داشتم صاحب نیست دارم دارم صاحب است: از گذشته نگو الان چیکاره ای.
۱۹۶- داغ شکم از داغ عزیزان کمتر نیست: کودک یا کسی که از نخوردن غذا بی تابی می کند.
۱۹۷- دانا هم داند وهم پرسد ،نادان نداند ونپرسد: تواضع وفروتنی افراد دانا.
۱۹۸- دبه در آوردن: پس از توافق در معادله برای تغییر دادن شرایط آن به نفع خود تلاش کردن .
۱۹۹- دختر تر تیزک است: کنایه به زود رشد بودن دختر.
۲۰۰- در جنگ نان وحلوا تقسیم نمی کنند: طبیعت جنگ ،جنگیدن است.
۲۰۱- در خانه هر چه مهمان هر که: وقتی مهمان سر زده آمد باید آنچه حاضر است یسازد.
۲۰۲- درخت گردو به این بزرگی درخت خربزه الله اکبر: به مناسبت مقایسه ی غلط گویند.
۲۰۳- درد خروار آید و منقال رود: مشکل و سختی که یکباره آمد کم کم رفع می شود.
۲۰۴- درد را کی میکشد که می زاید: زحمت شاکی می شکد که کار انجام می دهد.
۲۰۵- در حوضی که ماهی نیست قورباغه سپهسالار است: در جایی که آدم شایسته ای نیست هر ناشایستی لایق شود.
۲۰۶- در دیزی باز است حیای گربه کجا رفت: از نبودن مانع نباید سوء استفاده نمود.
۲۰۷- در مثل مناقشه نیست: منظور از مثل یاد شده شخص مخاطب نیست.
۲۰۸- دزد آمد و هیچ نبرد: همه چیز جای خودش است.
۲۰۹- دزد نگرفته پادشاه است: کسی را به دلیل ندیدن نمی توان مقصر دانست.
۲۱۰- دست از سر کچل کسی برادشتن: کنایه از رها کردن کسی.
۲۱۱- دست به سر کردن: کسی را با حیله و نیرنگ از خود دور کردن.
۲۱۲- دست به دهان رسیدن: مختصر ثروتی داشتن و امورات خود را پیش بردن.
۲۱۳- دست به یخه شدن: با هم درگیر شدن.
۲۱۴- دست راست و چپ را نشناختن: بسیار کودن و ابله بودن.
۲۱۵- دست دست را می شناسد: امانتی را که از کسی گرفتند باید به همان شخص پس داد.
۲۱۶- دستش چسبناک است: دزد است.
۲۱۷- دستش نمک ندارد: به هر کس خوبی یا کمک کند آن شخص منظور ندارد.
۲۱۸- دست و پای خود را گم کردن: هول شدن.
۲۱۹- دست و پنجه نرم کردن: کنایه از زور آزمایی کردن است.
۲۲۰- روده بزرگ روده گوچک را خورده است: بسیار گرسنه بودن.
۲۲۱- روزه ی کله گنجشکی گرفتن: تا نیم روز روزه داربودن و سپس غذا خوردن.
۲۲۲- دل به دل راه داشتن: احساس نزدیکی دو نفر به یکدیگر.
۲۲۳- دلش مثل سیر و سرکه می جوشد: تشویش و اضطراب دارد.
۲۲۴- دماغی چاق داشتن: سالم و تندرست بودن : ثروتمند بودن.
۲۲۵- دماغ کسی را به خاک مالیدن: او را سخت تنیه کردن.
۲۲۶- دم به تله دادن: گیر افتادن.
۲۲۷- دم بخت بودن: دختری که موقع شوهر کردن او فرا رسیده باشد.
۲۲۸- دم در آوردن: پر رو شدن.
۲۲۹- دمش را گذاشت روی کولش و رفت: ناامید شد و شکست خورد.
۲۳۰- دندان را تیز: طمع زیادی به چیزی داشتن.
۲۳۱- دهن بین بودن: زود باور بودن.
۲۳۲- دهنش چفت و بست ندارد: بی جهت هر ناسزایی گفتن.
۲۳۳- دیوار موش دارد موش گوش دارد: موقع راز گفتن نیست.
۲۳۴- ذکر خیر کسی را کردن: به خوبی کسی یاد کردن.
۲۳۵- رو دست خوردن: گول خوردن : به دام افتادن.
۲۳۶- روزگار کسی را سیاه کردن: او را بدبخت کردن.
۲۳۷- روز وانفسا: روز قیامت و صحرای محشر.
۲۳۸- روزه ی بی نمازی: عروس بی جهاز و قور مربی پیاز : همه چیز ناقص است.
۲۳۹- روزه خوردنش را دیده ایم نماز کردنش را ندیده ایم: کار یدش را دیدیم اما کار خوبش را ندیدیم.
۲۴۰- روی سر کسی خراب شدن: به زور به مهمانی کسی رفتن : خود را بر کسی تحمیل نمودن.
۲۴۱- روی شاخش است: کارم حتمی است.
۲۴۲- روی کسی را سفید کردن: موجب سزبلندی و خشنودی کسی شدن.
۲۴۳- ریش خود را به دست دیگری دادن: تسلیم دیگری شدن : اختیار خود را به کسی دادن.
۲۴۴- ریش خود را در آسیاب سفید کرده: با تجربه و آزموده نیست.
۲۴۵- ریش و قیچی هر دو را به دست داشتن: اختیار کامل داشتن.
۲۴۶- ریگی در کفش داشتن: صادق و راستگو نبودن.
۲۴۷- زمین دهان باز کرد و مرا در خود فرو برد: از بسیاری خجالتی چنین آرزویی کردن.
۲۴۸- زن از غاره سرخ شود مرد از غذا: زن با آرایش و مرد با جنگیدن خوشرنگ می شوند.
۲۴۹- زن نانجیب گرفتن آسان و نگه داشتن او مشکل: هر جور زن هرجا پیدا می شود.
۲۵۰- زن نانجیب گرفتن مشکل و نگه داشتن او آسان: زن خوب هرجا پیدا نمی شود.
۲۵۱- زیر اندازش زمین است و رو اندازش آسمان: فقیر و بی چیز است.
۲۵۲- زیرآب کسی را زدن: کسی را نزد دیگری بی اعتبار کردن.
۲۵۳- زیر کاسه ای نیم کاسه ای بودن : نقشه ای پنهانی در کار بودن .
۲۵۴- زیره به کرمان بردن : بردن چیزی به محلی که در آنجا فراوان باشد.
۲۵۵- زینب ستم کش است : خانمی که بیشتر از دیگران کارهای سخت وطاقت فرسا انجام می دهد.
۲۵۶- سال به سال دریغ از پارسال : روزگار وموقعیت بهتری در پیش نیست.
۲۵۷- سالی که نکوست از بهارش پیداست : شروع هر کار نمایانگر پایان کار است.
۲۵۸- سبیل کسی را چرب کردن : به کسی رشوه یا هدیه دادن.
۲۵۹- سبیل کسی را دود دادن : کسی را تنبیه کردن – خجل وناراحت ساختن.
۲۶۰- ستاره ی سهیل است : دیر دیر دیده می شود – غیبتهای طولانی دارد.
۲۶۱- سر به جهنم زدن : بسیار گران تمام شدن.
۲۶۲- سر به سر کسی گذاشتن : اورا ناراحت کردن – با او شوخی کردن.
۲۶۳- سر به صحرا زدن : از فرط ناراحتی دیار خود را ترک کردن.
۲۶۴- سر به هوا بودن : بازی گوش بودن .
۲۶۵- سر پل خر بگیری : محل بررسی وگیر افتادن .
۲۶۶- سر پیری و معرکه گیری : کسانی که در زمان پیری کار جوانان را انجام می دهند.
۲۶۷- سرد وگرم روزگار و چشیدن : تجربه آموختن – آزموده شدن .
۲۶۸- سر شاخ شدن : درگیر شدن .
۲۶۹- سرش تو لاک خود بودن : کاری به کار کسی نداشتن – در فکر خود بودن.
۲۷۰- سر کسی را گرم کردن : کسی را مشغول کردن .
۲۷۱- سر کسی شیره مالیدن: کسی ا گول زدن : اغفال کردن.
۲۷۲- سرکه ی مفت شیرین تر از عسل است: هر چیزی که رایگان باشد گواراست.
۲۷۳- سر کیسه را شل کردن: سخاوتمکند بودن : پول خرج کردن.
۲۷۴- سرم را بشکن و نرخم را نشکن: چانه نزن و قیمت جنس را پایین نیاور.
۲۷۵- سر و گوش آب دادن: کسب خبر و اطلاع کردن.
۲۷۶- سری که درد نمی کند دستمال نبند: بی مورد برای خود ایجاد مشکل و نگرانی نکن.
۲۷۷- سگ زرد برادر شغال است: به لحاظ بدی هر دو مثل هم اند.
۲۷۸- سگ صاحبش را نمی شناسد: ازدحام و شلوغی زیاد.
۲۷۹- سگ کیش کردن: کسی را بزور به جایی بردن.
۲۸۰- سیر تا پیاز را برای کسی نقل کردن: مطلبی را به طور تفصیل برای دیگری شرح دادن.
۲۸۱- سیر به پیاز می گکه پیف پیف چقدر بو میدهی: دو مجرم مثل هم یکدیگر را سرزنش می کنند.
۲۸۲- شاخ و شانه کشیدن: به خود بالیدن : تظاهر به زورمندی کردن.
۲۸۳- شال و کلاه کردن: آماده شدن : لباس پوشیدن برای بیرون رفتن از منزل.
۲۸۴- شاهنامه آخرش خوش است: باید به پایان کار توجه داشت.
۲۸۵- شب آبستن است تا چه زاید سحر: حوادثی در پیش است باید در انتظار آن بود.
۲۸۶- شب دراز است و قلندر بیدار: وقت بسیار است ، شتاب و عجله شایسته نیست.
۲۸۷- شتر با بارش گم شد: به محل بسیار شلوغ گویند.
۲۸۸- شتر دیدی ندیدی: آنچه دیدی یا شنیدی بازگو نکن.
۲۸۹- شتر سواری دولا دولا نداره: این کار پنهان شدنی نیست.
۲۹۰- شریک دزد و رفیق قافله: کسی که با طرفین دفاع و نزاء زد و بند داشته باشد.
۲۹۱- شش ماهه به دنیا آمدن: بسیار عجول بودن.
۲۹۲- شکم گرسنه فتوای خون می دهد: به آدم بی ایمان نمی توان اعتماد کرد.
۲۹۳- شیری یا روباه؟: پیروز باز گشتی یا شکست خورده؟.
۲۹۴- شورش را در آوردن: زیاده روی بیش از حد کردن در کاری.
۲۹۵- شتر در خواب بیند پنبه دانه: آدمی که آرزوهای دور و دراز داشته باشد.
۲۹۶- شیطان را درس دادن: باهوش و حیله گر بودن (جهت منفی).
۲۹۷- صبر ایّوب داشتن: بسیار بردبار و صبور بودن.
۲۹۸- صد سال گدایی کرد امّا شب جمعه را نمیداند: کسی که به رموز کار خود آگاه نیست.
۲۹۹- صلاح مملکت خویش خسروان دانند: آنچه را خود مصلحت می بینی انجام بده.
۳۰۰- طناب مفت را کردید خود را به دار زد: از هرچه رایگان باشد استفاده می نماید.
۳۰۱- طوطی وار یاد گرفتن: بدون توجه به معنی و مفهوم از بر بودن : نفهمیده حرف زدن.
۳۰۲- عاقبت جوینده یابنده بود: هر کسی که بدنبال چیزی برود به آن می رسد.
۳۰۳- عقل کسی گرد شدن: عقل درست و حسابی نداشتن : کم شدن عقل کسی.
۳۰۴- علی ماند و حوضش: بیکار بودن.
۳۰۵- عمر نوح نداشتن: عمر دراز و طولانی نداشتن.
۳۰۶- عیسی به دین خود موسی هم به دین خود: هر کس در عقیده و اعتقاد خود آزاد است.
۳۰۷-غاز چراندن : بیکار بودن.
۳۰۸- غزل خدا حافظی را خواندن : برای رفتن وجدایی آماده شدن – مردن .
۳۰۹- فرار وبر قرار ترجیع دادن : برای اجتناب از خطر فرار کردن.
۳۱۰- فس فس کردن : دیر جنبیدن – بسیار آهسته کار کردن .
۳۱۱- فضول و بردن جهنم گفت هیزمش تر است : بسیار ایراد گیر و اعتراض کننده .
۳۱۲- فلفل مبین که ریزه / بشکن ببین چه تیزاست : به کوچکی شخص نگاه نکن بلکه به لیاقت او نگاه کن .
۳۱۳- فیلش یاد هندوستان کرده : به هدف و مقصد دیگری توجه کرده .
۳۱۴- قارت وقورت کردن : ادعا داشتن با خشم وخشونت .
۳۱۵- قلق کسی را به دست آوردن : به اخلاق وروحیه ی کسی آشنا شدن .
۳۱۶- قوز بالای قوز : گرفتاری رو گرفتاری – مشکلی روی مشکل پیش .
۳۱۷- کاچی بهتر از هیچی است : چیز کم بهتر از هیچ چیز است .
۳۱۸- کاردش بزنی خونش در نمی آید : بی نهایت خشمگین است .
۳۱۹- کاری بکن بهر ثواب نه سیخ بسوزد نه کباب : به عدالت رفتار کن .
۳۲۰- کبکش خروس می خواند : بسیار خوشحال وبا نشاط است .
۳۲۱- کس نخوارد پشت من جز ناخن انگشت من : کسی برای دیگری کاری انجام نمی دهد .
۳۲۲- کار حضرت فیل است : کاری بسیار سخت ودشوار است .
۳۲۳- کف دستم را بو نکرده بودم : از غیب نمی دانستم .
۳۲۴- کل اگر طبیب بود سر خود دوا نمودی : مهارت نداشتن در کاری .
۳۲۵- کلاه شرعی بافتن : عمل غیر مشروعی را با حیله وتزویر شرعی جلوه دادن .
۳۲۶- کار کردن خر وخوردن یابو : کار را کس دیگر می کند نتیجه را کس دیگر می برد .
۳۲۷- کیسه برای چیزی دوختن : طمع داشتن به چیزی .
۳۲۸- گاوش زائیده : مشکلی برایش پیش آمده است .
۳۲۹- گردن کج کردن : خود را کوچک کردن – عاجزانه چیزی از کسی خواستن .
۳۳۰- گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی : کارها با صبر وبردباری انجام می شود .
۳۳۱- گز نکرده پاره کردن : بدون مطالعه به کاری مبادرت کردن .
۳۳۲- گل سر سبد بودن : برگزیده گروه بودن – ممتاز جمع شدن .
۳۳۳- گاو پیشانی سفید : همه کس و همه جا او را می شناسند .
۳۳۴- گوش بریدن کسی :کلاه برداری کردن از کسی .
۳۳۵- لفت دادن کاری : به درازا کشانیدن کارو با تشریفات زیاد به آن پرداختن .
۳۳۶- لنگه کفش کهنه در بیابان نعمت است : چیز بی ارزش و ناقابل در شرایط نیاز مفید واقع می شود .
۳۳۷- مار پوست خود بگذارد اما خوی خود نگذارد : اخلاق ورفتار افراد عوض نمی شود .
۳۳۸- مار را در آستین خود پروراندن : چیز بد را یاری دادن .
۳۳۹- مار گزیده از ریسمان سیاه وسفید می ترسد : آدم صدمه دیده همیشه می ترسد.
۳۴۰- ماست خود را کیسه کردن :ترسیدن.
۳۴۱- مثل اینکه مال باباش و خوردم : به مناسبت دشمنی با کسی گفته می شود .
۳۴۲- ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است : روی آوردن به کار خود هیچ موقع دیر نیست .
۳۴۳- مرغ همسایه غاز است : چیزی که دیگران دارند با ارزش تر است .
۳۴۴- موش به سوراخ نمی رفت جارو به دمبش بست : طرف خودش پذیرفته نبود معرف دیگری شد .
۳۴۵- مرغ یک پا دارد : از نظرم بر نمی گردم .
۳۴۶- مثل خر در گل ماندن : عاجز و ناتوان و درمانده شدن .
۳۴۷- مرد سر می دهد اما سر نمی دهد : رازی که به کسی سپرده شد فاش نمی شود .
۳۴۸- مشت نمونه خروار است : چیز کم به نشانه فراوان .
۳۴۹- مشت وسندان : جدال ودرگیری ناتوان با توانا – کار دشوار وخطر ناک.
۳۵۰- مگر آمدی آتش ببری : عجله زیاد داشتن.
۳۵۱- مگ ر شهر هرت است ؟ هر کار ی انجام بدهی آزاد نیستی .
۳۵۲- مگر کله گنجشک خورده ای ؟ بسیار پر حرف هستی .
۳۵۳- من می گویم نر است تو می گویی بدوش – بی جهت اصرار کردن
۳۵۴- من یک پیراهن بیشتر از تو پاره کردم- با تجربه تر و سالخورده تر از تو هستم .
۳۵۵- مو را از دست کشیدن – دقت بسیار کردن .
۳۵۶- موش مردگی درآوردن – خود را به ناخوشسی زدن – خود را بیمار جلوه دادن
۳۵۷- مومن مسجد ندیده – به شوخی به کسی می گویند که تظاهر به تقدس دارد .
۳۵۸- موهایش را در آسیاب سفید کرده – گرچه پیر است اما بی تجربه است .
۳۵۹- مویی از خرس کندن غنیمت است – از آدم خسیس حداقل استفاده هم غنیمت است .
۳۶۰- مهمان مهمان را نمی تواند ببیند صاحبخانه هر دو را – خسیس بودن صاحب خانه
۳۶۱- میانشان شکر آب است – روابط آنها خوب نیست ، اختلاف دارند .
۳۶۲- ناز شست گرفتن – پاداش و جایزه گرفتن .
۳۶۳- نازک نارنجی – زودرنج ، کم تحمل در مقابل مشکلات
۳۶۴- نان به نرخ روز خوردن – پای بند بودن به اصول – رفتار خود را با وضع حاضر تطبیق دادن
۳۶۵- نان کسی را آجر کردن – موجب ضرر و زیان کسی شدن .
۳۶۶- نخود هر آش بودن – مداخله در هر کاری کردن .
۳۶۷- نشخوار آدمیزاد حرف است – لذت داشتن حرف زیاد .
۳۶۸- نمک پرورده بودن – مدیون کسی دیگر بودن .
۳۶۹- نو که آمد به بازار کهنه شود دل آزار – با آمدن چیز جدید گذشته و قدیمی و دلگیر می شود .
۳۷۰ – نه زنگی زنگ نه رومی روم – میانه رو بودن – متوسط بودن .
۳۷۱- نه سر پیاز نه ته پیاز – کاره ای نبودن .
۳۷۲- نه چک زدم نه چانه عروس آمد به خانه – بدون زحمت به هدف رسیدم .
۳۷۳- وقت سر خاراندن نداشتن – سخت گرفتار کار زیاد بودن .
۳۷۴- هر چه بگندد نمکش می زنند وای به روزی که بگندد نمک – از افراد درست دیگر انتظار انجام کار بد و زشت نیست .
۳۷۵- هر چه پول بدهی آش می خوری – به اندازه زحمتت نتیجه می گیری .
۳۷۶- هر سرازی سربالایی دارد – راحتی سختیهایی هم به دنبال دارد .
۳۷۷- هر چه دیدی از چشم خودت دیدی – مقصر خودت هستی .
۳۷۸ – هر چه سنگ است مال پای لنگ است – آسیب و صدمه همیشه به آدمهای بیچاره می رسد .
۳۷۹- هر کی با آل علی درافتد برافتد – معمولاً سادات به مخالفان خود می گویند .
۳۸۰- هر کس به امید همسایه نشیند گرسنه می خوابد – به دیگران نباید امید داشت ، هر کاری را باید خود انجام داد .
۳۸۱- هر کس خربزه می خورد پای لرزش هم می نشیند – هر کس باید عاقبت اعمال خود را تحمل کند .
۳۸۲- هر که بامش بیش برفش بیشتر – هر کس داراتر است گرفتار تر است.
۳۸۳- هر که نان از عمل خویش خورد منت حاتم طایی نبرد – نباید به دیگران متکی بود .
۳۸۴- هر که طاوس خواهد جور هندوستان کشد – باید سختیها را برای رسیدن به هدف تحمل کرد .
۳۸۵- هفت خوان رستم را طی کردن – کار بسیار سخت را برای رسیدن به هدف تحمل کرد .
۳۸۶- همه را برق می گیرد ما را چراغ نفتی – شانس و اقبال دیگران ییشتر از ماست .
۳۸۷- هنداونه زیر بغل کسی گذاشتن – تملق بی جا گفتن .
۳۸۸- هوا گرگ و میش است – نه تاریک است نه روشن .
۳۸۹- هیچ کاره ی همه کاره – آدم هیچ کاره هود را همه کاره می پندارد .
۳۹۰- یاسین به گوش خر خواندن – کار بی حاصل انجام دادن .
۳۹۱- یال و کوپال داشتن – سرو وضع خوب داشتن .
۳۹۲- یک دستی گرفتن – کسی را کتر از آنچه هست پنداشتن .
۳۹۳- یک ستاره توی آسمان ندارد – ادم بی شانس و اقبال است .
۳۹۴- یک شب هزار شب نمی شود –به تعارف به مهمان می گویند .
۳۹۵- یک کلاغ چهل کلاغ کردن – اغراق و مبالغه نمودن + غیبت زیاد .
۳۹۶- یک بز گر گله را گرگین می کند- یک همنشین بد دیگران را هم به فساد می کشاند .
۳۹۷- یکی به نعل می زند یکی هم به میخ – هر دو طرف را مراعات می کند .
۳۹۸- یک گوش در است و گوش دیگر دروازه – کسی که مطلبی را به خاطر نمی سپارد .
۳۹۹- یکی را پی نخود سیاه فرستادن – به بهانه ای او را ازمیدان خارج مکردن .
۴۰۰- یکی نان نداشت بخورد پیاز می خورد تا اشتهایش باز شود .- کار نابخردانه کردن .

منبع:سایت صدای ایران

در یک کلام عاشق ادبیات. آنقدر نوشته ام که انگشتانم تاول زده است.

Leave a reply:

Your email address will not be published.


Site Footer