شعری زیبا درباره ی زن
زن ،شعری زیبا از پروین اعتصامی زن در جوامع مختلف به سبب باورهای قومی، دینی و مذهبی که آنها را دچار محدودیت می کرد هرگز به آن جایگاهی که شایسته بود هرگز نرسید، هر چند امروزه بسیار بیشتر از گذشته در امور گوناگون به زنان اهمیت داده می شود،اما همچنان معذوریت هایی در امور زنان وجود دارد که آنها را از حقوق خود محروم می کند.در زیر شعری بسیار زیبا از بانو پروین اعتصامی شاعر خوش قریحه ی کشورمان که در رابطه با مشکلات و محدودیت های زنان سروده ،آورده ایم که امیدوارم مورد پسند شما عزیزان قرار بگیرد.
زن در ایران،پیش از این گویی که ایرانی نبود
پیشه اش، جز تیره روزی و پریشانی نبود
زندگی و مرگش اندر کنج عزلت می گذشت
زن چه بود آن روزها ، گر زآن که زندانی نبود
کس چو زن اندر سیاهی قرن ها منزل نکرد
کس چو زن در معبد سالوس قربانی نبود
در عدالتخانه ی انصاف زن شاهد نداشت
در دبستان فضیلت زن دبستانی نبود
دادخواهی های زن می ماند عمری بی جواب
آشکارا بود این بیداد،پنهانی نبود
بس کسان را جامه و چوب شبانی بود،لیک
در نهاد جمله گرگی بود، چوپانی نبود
از برای زن به میدان فراخ زندگی
سرنوشت و قسمتی جز تنگ میدانی نبود
نور دانش را زچشم زن نهان می داشتند
این ندانستن، ز پستی و گرانجانی نبود
زن کجا بافنده می شد بی نخ و دوک هنر
خرمن و حاصل نبود آن جا که دهقانی نبود
میوه های دکه ی دانش فراوان بود، لیک
زن ،شعری زیبا از پروین اعتصامی
بهر زن هرگز نصیبی زین فراوانی نبود
در قفس می آرمید در قفس می داد جان
در گلستان نام از این مرغ گلستانی نبود
بهر زن تقلید تیه فتنه و چاه بلاست
زیرک آن زن کو رهش این راه ظلمانی نبود
آب و رنگ از علم می بایست شرط برتری
با زمرد یاره و لعل بدخشانی نبود
جلوه ی صد پرنیان چون یک قبای صاده نیست
عزت از شایستگی بود از هوسرانی نبود
ارزش پوشانده کفش و جامه را ارزنده کرد
قدر و پستی با گرانی و به ارزانی نبود
سادگی و پاکی و پرهیز یک گوهرند
گوهر تابنده تنها گوهر کانی نبود
از زر و زیور چه سود آنجا که نادان است زن
زیور و زر پرده پوش عیب نادانی نبود
عیب ها را جامه ی پرهیز پوشانده ست و بس
جامه ی عجب و هوی بهتر ز عریانی نبود
زن سبکباری نبیند تا گرانسنگ است و بس
پاک را آسیبی از آلوده دامانی نبود
زن چو گنجور است و عفت گنج و حرص و آز دزد
وای اگر آگه ز آیین نگهبانی نبود
اهرمن بر سفره ی تقوی نمیشد میهمان
زآن که می دانست کانجا جای مهمانی نبود
پا به راه راست باید داشت،کاندر راه کج
توشه ای و رهنوردی جز پشیمانی نبود
چشم و دل را پرده میبایست اما از عفاف
چادر پوسیده بنیاد مسلمانی نبود
خسروا دست توانای تو آسان کرد کار
ورنه در این کار سخت امید آسانی نبود
شه نمی شد گر در این گمگشته گشتی ناخدای
ساحلی پیدا از این دریای طوفانی نبود
باید این انوار را پروین به چشم عقل دید
مهر رخشان را نشاید گفت نورانی نبود
پروین اعتصامی
زن در ایران
سخنان بزرگان قدرت زمان عروض چیست