رمز و رازهای نویسندگی
نویسندگی هنری والا و نشانه ی به تکامل رسیدن یک انسان و بارور شدن اندیشه های یک انسان متفکر و یا نویسنده است.نویسندگی بیشتر یک استعداد ذاتی است، هستند کسانی که با بالاترین مدارک تحصیلی و جایگاههای علمی علی رغم تلاش فراوان نتوانستند به جایگاهی در عالم نویسندگی برسند. اما از طرفی دیگر نویسندگان واقعی یعنی خود آنهایی که به طور ذاتی هم نویسنده هستند نیاز به تمرین و ممارست دارند و لازم است قواعد و اموری را رعایت کنند تا نقاط ضعف خود را پوشش و نقاط قوت خود را تقویت کنند.
برای نویسندهشدن خواندن یکبارۀ کتابها کافی نیست. شاید حتی مطالعۀ پنجبارۀ یک کتاب هم کافی نباشد.
ما باید طوری بخوانیم که بتوانیم ریزه کاری ها ،قواعد و تکنیکهای به کار رفته در آثار نویسندگان بزرگ را کشف کنیم.
فکر کنید هر کتاب یک وسیلۀ الکترونیکی است که هوس کردهاید دل و رودهاش را بشکافید تا بفهمید چه اجزایی آن را شکل داده و به چه شیوه ای کار میکند.
یکی از روش های موثر یادگیری از کتابها این است که با دقت و حوصله از نوشتههای مورد علاقهمان رونویسی کنیم.
میخواهید نثر کلاسیک فارسی را بشناسید؟ خواندن گلستان سعدی کفایت نمیکند، دفتری بخرید و هر روز یکی از حکایتهای سعدی را توی آن بنویسید.
برای آموختن نویسندگی باید معلم سختگیر خودتان باشید؛ معلمی که هر روز مشق میدهد و در صورت حاضر نبودن تکالیف، تنبیه میکند.
شعر آواز غم هوشنگ ابتهاج
شعر زمستون از مهدی اخوان ثالث
معنی ضرب المثل دختر سعدی
گام برداشتن و پیادهروی قدرتمندترین ابزاری است که میشناسم.
زندگی خلاق، فرایند است و این فرایند شبیه عمل هضم غذاست. از غذا برای فکر کردن سخن میگوییم ولی به ندرت تشخیص میدهیم که به عنوان هنرمند به فکر، برای غذا نیاز داریم. پیادهروی با جریان دائم تصاویر جدید، افکار جدیدی به ما میدهد که تغذیهمان میکنند.
پیادهروی چاه خالی خلاقیتمان را پر میکند و احساس پر بودن به ما میبخشد. و این حالمان را خوب میکند.
پیادهروی چشممان را باز میکند. به ما غذا میدهد. قاشق قاشق -تصویر تصویر- از سوپ غذای روح به ما میدهد؛ غذایی که به ما قوت میبخشد تا کار ضروری شکل بخشیدن و دگرگون ساختن زندگیمان را انجام دهیم. به عبارت دیگر، ما با پیادهروی کردن از مشکل خارج میشویم و راهحل پیدا میکنیم.
هر وقت در نوشتن قصهای گیر کردم، میروم بیرون و قدم میزنم. هر وقت نمیدانستم کار بعدیام چه باشد آنقدر قدم میزدم تا معلوم بشود. وقتی روی سطری از داستانم یا قسمتی از زندگیام گیر میکنم، پیادهروی میکنم و میگذارم گامهایم راهحل را نشان بدهند.
پیادهروی باعث موزون شدن تنفسمان میشود. وقتی تنفسمان منظم و موزون و عمیقتر میشود، افکارمان نیز چنین میشوند.
برای پیادهروی کردن لازم نیست شاعر باشید! راه رفتن با طبیعت موزون، خودش همۀ ما را شاعر میکند.
جان_میور زمانی درباره ی تاثیر پیاده روی گفت:
من فقط برای قدم زدن بیرون رفتم ولی در پایان به این نتیجه رسیدم که تا طلوع خورشید بیرون بمانم، زیرا بیرون رفتن در واقع به درون رفتن بود..
نیم ساعت پیادهروی روزانه کافی است. میتوانید چند ایستگاه زودتر از اتوبوس یا مترو پیاده شوید و به خانه برگردید. یادتان باشد راه رفتن روی تردمیل پیادهوری نیست!
بعد از اینکه از پیادهروی برگشتید اگر بتوانید حتی شده چند خط هم بنویسید عالی است، شگفتزده میشوید.
میتوانید داستان کوتاهی دربارۀ پیادهروی امروزتان بنویسد تا پیادهروی برایتان معنای عمیقتری پیدا کند.