خط فارسی(ایرانیان) از ابتدا تا کنون
خط فارسی(ایرانیان) از ابتدا تا کنون. از زماني در ميان بشر مرسوم گرديد كه انسان به مرحله اي از تمدن رسيد؛ يعني دوره هاي
غارنشيني و كوهنشيني را پشت سر گذاشت و در دشتها، در كنار رودها و بهطور كلي منابع آبي مستقر شد..
از آن هنگام كه جمعيت انساني در روستاها افزايش يافته، به تدريج شهرها شكل گرفتند. در چنين شرايطي، از آنجا كه هر فرد به تنهايي قادر به رفع احتياجات خود نبود، تبادل كالا، تجارت و بازرگاني به وجود آمد و اين امر زمينه پيدايش خط را فراهم آورد.
برخي بر اين باورند كه منشأ پيدايش خط، بينالنهرين بوده است و سومريان نخستين قومي بودند كه آن را اختراع كردند.(١) با اين حال، بسياري از محققان معتقدند كه پيدايش خط و سير تكامل آن به يك مليت تعلق ندارد.(٢) براين اساس ميتوان گفت، چند قوم بهطور همزمان به نوعي از خط در نواحي مختلف دست يافتهاند.خط فارسی(ایرانیان) از ابتدا تا کنون
مقدمه
برخي از صاحبنظران چون پرويز ناتل خانلري(٣) و امستد (٤) نيز بر اين باورند كه خط همزمان در مناطق مختلف به وجود آمده است.
مسلم است كه استعمال خط ابتداي براي فوايد اداري و اقتصادي آن بوده است، نه براي نگارش خاطرات و بشر نويسندگي را از تأليف كتاب آغاز نكرده است. در آغاز، خط براي اموري چون ارسال حسابهاي تجارتي، ثبت قراردادها، فرستادن اوامر يا احكام كشوري يا لشكري، ثبت تقويمهايي كه ملتها به منظور پيشبيني ايام آينده بدون احتياج داشتند و همچنين اداره امور معاش يا براي حفظ مقابر از تخريب و انهدام بوده است.(٥)
اما در مورد اينكه ابتدا يك قوم موفق به اختراع خط شد يا اقوام متفاوتي بهطور همزمان به اين امر مبادرت ورزيدند، بايد گفت كه با دقت در اسناد و مدارك چنين استنباط ميشود كه ابتداييترين نوع خط، همزمان در ميان چند قوم رايج بوده است و اين مردمان به تجربه و يا فطرت خدادادي خود و بدون كمك از ديگر اقوام يا تقليد از آنان، موفق به اين امر شدهاند. پيدايش خط و تكامل آن مراحل متفاوتي را به شرح زير طي كرده است:
١- مرحلة ابتدايي كه بشر هنوز پيشرفت زيادي نكرده بود و انديشه و افكار خود را توسط علامتها و اشيا نمودار ميساخت. براي مثال، روي يك قطعه چون صاف، بريدگيها و تراشهايي ايجاد ميكرد.
٢- مرحلة دوم، مرحلة خطنگاري نقشي يا تصويري است. اين همان مرحلهاي است كه بشر مكنونات خاطري خود را در درون غارها و ديوارهاي مسكن خود، به صورت نقش و نگار و علامتهايي نقاشي كرده و به يادبود گذاشته است. براي مثال، نقش تبرزين و سپر علامت جنگ بود.
٣- مرحلة سوم خط نموداري يا علامتي (ايدئوگرافي يا مفهومنويسي) است كه براي هر اسم علامتي تعيين كردند. در اين مرحله، نقش صورت اشيا به دليل دشواري ترسيم، متروك و قسمتي از صورت را ميكشيدند و بعد به تدريج آن قسمت از صورت را نيز مختصر و به علامتي تبديل كردند و آن نيز از معناي اصلي خارج و براي معاني مجازي استعمال شد. مثلاً سرشير «بزرگي و تسلط» را نشان ميداد.
۴- مرحلة چهارم، خط آهنگي يا صوتي (ايدئوگرافي يا انديشهنويسي) است. در اين خط، هر حرف يا شكل نمودار هجا يا صوتي بوده است. مقصود از هجا، سيلاب و اجزاي كلمه است. مثلاً در كلمه «بهمن» دو هجا يا سيلاب وجود دارد: «به + من». با تغيير صوت و آهنگ در ادا كردن حرف، معني تغيير ميكرد و با اين حال، يك كلمه در اثر تغيير آهنگ در ادا كردن، چند مفهوم را مينماياند.
۵- مرحله پنجم خط الفبايي است. در اين مرحله، خط تكامل خود را تا حدود زيادي پيشت سر گذاشت. خطوط فنيقي، آرامي، اوستايي، ميخي پارسي، پهلوي قديم، اسلامي، لاتين و هندي همه از اين نوع هستند.(٦) سومريان ابتدا پيش از دو هزار نشانة خطي داشتند. حدود سه هزار سال پيش از ميلاد، به جاي دو هزار نشانة اوليه، تنها از هشتصد نشانه استفاده ميشد. بابليان شمارة اين نشانهها را تا حدود پانصد و هفتاد كاهش دادند كه از آن ميان، حدود دويست تا سيصد نشانه بيشتر مورد استفاده قرار ميگرفت.(٧)
در مورد خط الفبايي شايان ذكر است كه گويا آراميها براي نخستين بار موفق به اختراع آن شدند.خط فارسی(ایرانیان) از ابتدا تا کنون
پيشينة خط در ايران
دربارة اينكه چه زماني و چگونه ايرانيان صاحب خط شدند، محققان نظرية قطعي ارائه نكردهاند. برخي بر اين نظرند كه ايرانيان از آغاز زندگي مدني خودداري خط بودهاند. از جملة اين افراد ركنالدين همايون فرخ است كه كتابي (حدود هزار صفحه) در مورد نقش ايرانيان در پيدايش و تكوين خط به رشتة تحرير درآوره است و در ادامه بدان پرداخته خواهد شد. برخي از محققان را باور بر اين است كه ايران در دورة ايلاميها خط را از بينالنهرين اقتباس كرد و سپس با دخل و تصرفاتي، براي هخامنشيان به ارث گذاشته شد. در اين دوره، از خط آرامي نيز استفاده ميشد.
در مورد پيدايش خط در ايران رواياتي شبه افسانهاي نيز وجود دارد. ابننديم در اثر خود چنين مينويسد: «گويند اولين كسي كه به فارسي سخن گفت، كيومرث بود و به قولي، اولين كسي كه به فارسي نوشت، بيوراسب، پسر ونداسب، معروف به ضحاك، صاحب اثر دهاك است و گويند فريدون بناثفيان، وقتي كه زمين را ميان فرزندان خود تقسيم نمود، به هر يك ثلث قسمتآباد را بخشوده و اين را در نامهاي نوشته و به آنان داد و… ». (٨)
برخي معتقدند كه كاشيها (كاسيها = كاسيت)، همانند سومريان خط علائمي و نقشي داشتهاند كه از نقشهاي سفالي آغاز و به خط ايدئوگرام ميرسد (هزارة چهارم قبل از ميلاد). سپس خط نقشي و علائمي كاشيها به خط ميخي نشانهاي و علائمي تبديل شد. كما اينكه سومريان و انشانيها نيز چنين مراحلي را طي كردند.(٩)
گرچه پذيرش چنين سخناني بدون دلايل و مدارك كافي به سادگي ممكن نيست، ولي رد اين نظريه نيز به دلايل و مستندات خاص خود نياز دارد. واقع امر همان است كه گفته شد و آنچه امروزه در دسترس است، خط ايلامي است. همايون فرخ بر اين باور است كه نه تنها در دورة كاسيها، بلكه در عصر تمدن سيلك نيز ايران داراي خط بوده است. وي معتقد است، خطي كه به نام آرامي معروف شده، درواقع خط آريايي است. او مينويسد، همين خط در دورة اشكانيان و ساسانيان دچار تحول شده و به خط پهلوي معروف گشته است.(١٠)
سايكس معتقد است كه ايلاميها يك نوع خط متعلق به خو داشتهاند. «به اندازهاي كه معلوم شده، خط مزبور عبارت است از علامات و رموزي كه هر يك براي يك شيء وضع شده و آنها را روي لوحههاي خشتي وضع ميكردهاند. خطوط لوحههاي نامبرده را نتوانستهاند دست بخوانند. اما اين قدر معلوم شده است كه مقتبس از خط ديگري نيست و از فكر و ابداع خود مردم ايلام است. معدودي از علامات مذكور، مثلاً علاماتي كه براي لفظ لوحه و لفظ مجموع وضع كردهاند، شبيه به علامات خط بابلي است. ولي از اين گذشته، ارتباط ديگري بين آن خطوط نيست … ارقام اعداد ايلامي از بابل جداست».(١١)
وي همچنين از مجسمهاي سخن ميگفت كه توسط يكي از پادشاهان ايلام ساخته شده است. در طرفين مجسمه كتيبهاي منقوش است. كتيبهاي است كه در سمت چپ قرار دارد، به زبان سامي و آنكه در طرف راست قرار دارد، به خط ايلامي اولي است. اين امر دليل بر وجود دو خط در آن زمان بوده است و به عبارت ديگر، از آن هنگام كه مردم شوش تحت سلطة ساميها درآمدند، مجبور به استعمال خط آنان نيز شدند و خط قديم خود را فراموش كردند.(١٢) در هر صورت، خط ايلامي ميخي بوده است؛ يعني از علامتهايي به شكل ميخ بهصورت افقي يا عمودي استفاده ميشده است. برخي محققان ميگويند، شكل خط را ايلاميها از سومريان اقتبال كردند، ولي خط ايلامي خط مستقلي است؛ يعني علامتهاي دو خط ايلامي و سومري يكي نيستند. بنابراين، با دانستن خط بابلي (سومريان) نميتوان خط ايلامي را خواند.(١٣)
در مورد خط مادها و بهطوركلي آرياييهاي نخستين، ابهام و سؤالات بيشتري وجود دارد. بيشتر محققان بر اين باورند كه آرياييها از خود خطي نداشتهاند و از آنجا كه قومي صحراگرد بودند و زندگي شباني داشتند و به مرحلة زندگي مدني و استقرار در شهرها و مبادلات اقتصادي روي نياورده بودند، نيازي به خط احساس نكردند و به فكر استفاده از آن نيز نيفتادند. تا اينكه در ايران، آسياي صغير و ديگر نواحي استقرار يافتند و ميراثخوار تمدنهاي ايران و بينالنهرين شدند.
سايكس ميگويد، زبان مادها، پارسيان، باختريان و سغديان شباهت زيادي داشته است، ولي تاكنون كتيبهاي به اين زبان به دست نيامده است. در همدان، از آثار مكتوب دورة ماد نيز چندي كشف نشده است. شايد بتوان گفت، زبان ماد فقط تكلمي بوده و براي كتابت استعمال نميشده است. ممكن است زبان كتاب ماد، زبان آشوري بوده باشد.(١٤) با توجه به اينكه لرها و كُردها را از نظر فرهنگي نزديك به ملل باستان آريايي ساكن ايران ميدانند و شباهتهايي را نيز بين آنها و آرياييها يافتهاند، ميتوان چنين نتيجه گرفت، همانطور كه امكان نگارش برخي لهجههاي كُردي و لري وجود ندارد، مادها نيز تنها زبان گفتاري داشتهاند، قراين نشان ميدهند كه مادها تا مدتها، حتي با تشكيل دولت و چنين مفاهيمي بيگانه بودند تا اينكه بنا به ضرورت و از كشورهاي همجوار، اين مفاهيم را دريافتند.
در پايان اين مبحث، ديدگاه گاور در مورد خط در دوره باستان آورده ميشود. او معتقد است، طي هزارة دوم پيش از ميلاد، خط ميخي بابلي تبديل به يك خط بينالمللي تبديل شد و ملل گوناگون، همچون ايلاميها، حتي، كلدانيان و هوريان از آن استفاده ميكردند و شيوة آن، نه نظامش، مبناي خط فارسي باستان شد.(١٥)
خط در دورة هخامنشي
خط نيز همچون بسياري از ديگر محصولات فرهنگي و تمدني ايران، در دورة هخامنشيان پيشرفت فراواني كرد. خط در اين دوره كاربرد فراوان داشت و تغييراتي پيدا كرد تا به راحتي مورد استفاده قرار گيرد. آيا ميتوان خط را نيز چون برخي تحولات و پيشرفتها به يكي از پادشاهان هخامنشي، مثلاً داريوش منتسب كرد؟ با نگاهي خطهيا موجود جهان و سرگذشت آنها در طول تاريخ، مشخص ميشود كه خط محصولي فرهنگي است كه به مرور تغيير و تحول ميپذيرد. البته تحولات سياسي و اقتصادي در اين امر دخيل هستند و اهميت فراوان دارند. براي مثال، چنانكه حكومتها قدرتمند ميشدند و منصرفات خود را توسعه ميدادند، خط و زبان نيز به تبع آن در سرزمينهاي بيشتري رايج ميشد و از گسترة جغرافيايي فراختري برخوردار ميگرديد.
داريوش، علاوه بر ايجاد زمينههاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و… در مورد خط نوآوريهايي نيز داشته است كه به آنها اشاره خواهد شد. مورخان به رواج خط ميخي در ميان پارسيان قبل از داريوش اشاره كردهاند. در هزارة اول قبل از ميلاد، هنگامي كه قوم پارس پس از قوم ماد وارد ايران شد، ايلام نخستين مركز فرهنگي اين قوم بود. پارسها، هم خط و هم ديگر ميراث تمدني و تشكيلاتي ايلام را به ارث بردند.(١٦) برخي معتقدند، خط بينالنهرين از طريق آشوريها به مادها و آنگاه به پارس رسيد كه چنين امري درست نيست؛ از خط بهره و استفاده ميبردند و حتي كتيبهاي از ارشام به دست آمده است.
روشن است هخامنشيان تغييرات عمدهاي در خط ميخي به وجود آوردند و درواقع، آن را به خط الفبايي تبديل كردند. اين خود يك ابتكار بزرگ و امري خطير محسوب ميشود. تقليل علامتهاي خط از حدود پانصد به ٤٢ حرف كار آساني نبوده است. اين امر يك موضوع ديگر را هم روشن ميسازد و آن رواج خط، مدتها قبل از داريوش در ميان پارسها بوده است؛ وگرنه چگونه بهصورت ناگهاني در عصر داريوش، خط تحول عظيمي پيدا كرد؟ جهشياري در كتاب خود آورده است كه گشتاسب به دبيران خود گفت: پاكدامني را پيشه خود سازيد و در آنچه به شما سپرده ميشود، امانتدار باشيد و غريزه و عقل خود را به شنيدن ادب و مراعات نزاكت متوجه سازيد. (١٧)
آنچه كه در اين نوشته اهميت دارد اين است كه ميگويد به دبيران خود گفت. اگر اين مطلب صحت داشته باشد، حاكي از وجود تشكيلات دبيري و ديواني است. ريچارد فراي معتقد است كه هخامنشيان خطي از آن خود داشتهاند. «داريوش بزرگ و حتي لوحههاي نوشته آرشام و آريارمنه كه كهنهتر از كتيبههاي بالا هستند، اكنون در دسترسند. پس چگونه اين سران خططي از آن خود نداشتهاند؟»(١٨)
وي در ادامه مينويسد، گرچه واژههاي ايراني موجود در ايلامي بيشتر هيأت فارسي باستان را دارند، ولي وجود واژهها و شيوه مادي در خط فارسي باستان نمايشگر آن است كه بسياري از چيزها از مادي به فارسي باستان راه يافته است. نكته جالب كهنگي فارسي باستان كه گويا تنها در دربار به آن سخن گفته يا نوشته ميشد تا سنتي باستاني را نگه داشته باشند. از اينها گذشته، كتيبة بيستون بر صخرهاي در دل سرزمين ماد كنده شده بود و مادها و نيز پارسيان آموزش يافته ميتوانستند، اين نوشتة فارسي باستاني را بخوانند وگرنه به جاي سه زبان ديگر، ميبايد به زبان مادي نوشته ميشد. فارسي باستان كه گويا تنها براي نوشتن كتيبههاي شاهنشاهان به كار ميرفته است، حتي در زمان هخامنشيان در برابر آكدي و ايلامي و آرامي نقشي كوچك ايفا ميكرده است.(١٩) امستد نيز معتقد است، اگر خط هخامنشيان از بينالنهرين يا ايلام آمده باشد، تقليد كاملي از خط آنها نبوده است. وي عقيده دارد كه هخامنشيان روشهاي آنان را به كار بردهاند؛ نه شكل خط را.(٢٠)
ريچارد فراي، اين احتمال را كه فارسي باستان از خط اورارتويي تأثيري پذيرفته باشد، غيرممكن نميداند. او ميگويد، ميان عبارت بسيار مكرر اورارتويي «براي خداي خالدي اين كارها را در يك سال كردم»، و اين عبارت كتيبه داريوش در بيستون كه: «اين كارها را كردم در يك سال، براي اهورامزدا كردم»، شباهتي يافت ميشود.(٢١) يوهانس پايهگذاري شده بر شكلهاي ميخي توسط ايرانيان، در زمان فرمانروايي داريوش اختراع شد. خط پارسي باستان بدانسان كه در بخش فارسي باستان كتيبههاي سه زبانه در بزرگداشت فرمانروايان ايران باستان به كار برده شده است، تنها يك وجه مشترك با خط ميخي بابلي دراد و آن شكل ميخ است كه عنصر اصلي حروف آن را تشكيل ميدهد. ولي اين صرفاً يك شباهت ظاهري است، زيرا خط پارسي باستان هر چند نه به صورت كاملاً خالص، داراي نظام الفبايي است.(٢٢)
يكي از تحولات مربوط به خط در عهد هخامنشيان، بهكارگيري خط آرامي است. اما چرا اين خط در كتيبهها به كار برده نشده است؟ ديگر اينكه چه عاملي باعث روگرداني از خط ميخي و رواج خط آرامي شده است؟ نخست بايد گفت، خط آرامي به مراتب سهلتر و آسانتر از خط ميخي بوده است. از طرف ديگر، ملل گوناگون با آن آشنايي داشتند و چون شاهنشاهي هخامنشي گسترش يافت، نياز به خطي احساس شد كه بتواند در گسترة اين امپراطوري قابل استفاده باشد. اين نخستين قدم به سوي وحدت فرهنگي كشورهاي شاهنشاهي بود؛ از آنجا كه لازم مينمود، حكومت مركزي اقوام و ملل مختلف تابع خود را كه به زبانهاي متفاوت صحبت ميكردند، از تصميمات خود آگاه سازد. از طرف ديگر، اين امر مستلزم تشكيل دبيرخانه و تربيت عده زيادي منشي، نويسنده و مترجم بود. به اين اشخاص سُپُر يا سوفر گفته ميشد كه بعدها به دبير تغيير پيدا كرد.
يكي از دلايلي كه باعث شد، هخامنشيان به تدريج خط ميخي را كه تا آن زمان بيشتر و يا شايد هميشه، براي نگارش سنگ نبشتهها به كار ميبردند، كنار بگذارند، اين بود كه الفبا و خط آرامي براي نوشتن آسانتر بود. داريوش در كتيبه بيستون ميگويد: «با خواست اهورامزدا، نوشتههاي آريايي را به نوع ديگري تعيين كردم. قبل از من چنين چيزي انجام نشده بود…».(٢٣)
يكي از اشكالهاي ميخي مشكل بودن آن، و از طرف ديگر، عدم امكان نگارش آسان آن روي الواح نرم، چون گل رس بود. برعكس، براي نوشتن روي سنگ خيلي آسانتر از خط آرامي بود. يكي از دلايلي كه باعث شد، خط ميخي براي نوشتن كتيبهها به كار برده شود، همين امر بوده است.
شايد هم به قول برخي محققان با اين كار خواستهاند سنتي كهن را كماكان حفظ كنند. در ديوانسراهاي هخامنشي پس از داريوش، خط آرامي نفوذ كامل يافت و تمامي فرمانها و دستورات به خط آرامي صادر ميشد. (٢٤) البته هخامنشيان همانطور كه به آداب و رسوم و دين ملل گوناگون امپراطوري خود احترام ميگذاشتند و هر كدام از اين كشورها قوانين خاص خود را داشتند، خط خاص خود را نيز حفظ كردند. مصريان از خطي به نام «دموتيك» كه از هيروگليف آسانتر بود، استفاده ميكردند و هخامنشيان نيز با همين خط از طريق منشان و مترجمان خود، با آنها مكاتبه ميكردند.
البته زبان و خط آرامي تقريباً همچون زبان و خط انگليسي يا الفباي لاتين در بسياري از مناطق رواج داشت و به اصطلاح، بينالمللي بود. درواقع بايد وسعت نظر پادشاهان هخامنشي را ستود كه بدون تعصب، دستاوردهاي تمدنهاي گوناگون را ميگرفتند و در فرهنگ و تمدن ايراني هضم ميكردند. اما يك موضوع در مورد خط آرامي كه توجيه چنداني ندارد، كاربرد اين خط در امپراطوري هخامنشي بهصورت «هزاوارش»* است. كريسننسن معتقد است، هخامنشيان حتي اسنادي را كه به لغت فارسي بوده است، به خط آرامي مينوشتند.(٢٥)
امستد معتقد است، حتي قبل از داريوش خط آرامي مورد استفادة هخامنشيان قرار گرفته است و اين امر از فرمانهاي شاهانه به يهوديان، از زمان كوروش به بعد كه در عزرا داده شده، ثابت شده است.(٢٦) در اين صورت ميتوان گفت، كاربرد اين خط در دورة قبل از داريوش، چنانچه كاربردي مهم داشته، در سطح محدودي بوده است.
مسأله ديگر در مورد خط ميخي و كنار گذاشتن تدريجي آن، اين است كه نوشتن خط ميخي داراي اشكالاتي بوده است. زيرا ميبايد توسط قلم نوك تيز آهنگي و چكش، روي سنگها و الواح فلزي كندهكاري شود و يا روي خشتهاي بزرگ و كوچك از گل رس نقر گردد و آنچه از كتيبههاي ميخي مربوط به شاهان هخامنشي و ساير كشورهاي آسياي غربي تاكنون ديده شده، همينطور بوده است. درحاليكه خطوط مصري، آرامي، لاتين و ساير خطهايي كه از خط فنيقي و آرامي اقتباس شده، به سهولت قابل نگارش روي صفحات كاغذ يا پاپيروس و يا پوست حيوانات و روي ظروف، با قلمني و مركب بوده است. همين امر باعث شد كه عامه براي رفع احتياجات روزمره و داد و ستد، از خط آرامي بيشتر استفاده كنند و خط ميخي درباري و سلطنتي شود.
پس از هخامنشيان خط ميخي در ايران متروك و منسوخ شد و خط آرامي كه در زمان هخامنشيان نيز معمول بود و بعدها در دورة پارتها و ساسانيان خط پهلوي اشكاني و ساساني از آن گرفته شد، مورد استفادة بيشتر قرار گرفت. البته خط يوناني نيز در اثر حملة اسكندر به ايران، رواج پيدا كرد و تا زمان ساسانيان نيز كم و بيش مورد استفاده بود؛ تا آنجا روي اغلب مسكوكات سلاطني نخست اشكاني، نام پادشاه با خط يوناني است و در كنار اغلب كتيبههاي پهلوي ساساني، ترجمة يوناني آن نيز نوشته شده است. در ميان ساير ملل مجاور ايران نيز، پس از سقوط هخامنشيان، خط ميخي به تدريج مهجور شد و در قرن دوم پيش از ميلاد، بهطوركلي خط آرامي جاي آن را گرفت.(٢٧)
اصول نامه نوشتن(اداری)
خط در دورة سلوكي
هنگامي كه اسكندر بر كشورها و سرزمينهاي مشرق چيره شد، زبان رايج بينالمللي و اداري آرامي بود كه در سرتاسر آسياي غربي رواج داشت. پس از حملة اسكندر، زبان يوناني نيز كمكم رواج يافت و اين موضوع زماني شدت پيدا كرد كه مهاجران يوناني در شهرهاي مختلف اسكان پيدا كردند. از طرف ديگر، اسكندر در صدد امتزاج و اختلاط ملل مختلف برآمد و يونانيان را با ساكنان سرزمينهاي ديگر، از طريق ازدواج و مسائل ديگر پيوند داد.
گواه رواج زبان و خط يوناني در اين زمان، تعداد كتيبههاي يوناني است كه از آن زمان به دست آمد. فراي معتقد است، خط و زبان يوناني رواج كمي داشت و تنها در آن قسمتهاي رايج بود كه مهاجرنشينهاي يوناني ميزيستند. شاهد اين ادعاي خود را تعداد اندك كتبههاي يوناني در ايران ميداند.(٢٨) و مينويسد: «از سويي شواهد جالبي در دست داريم كه نشان ميدهند، يونانيها و آراميها در مرزهاي دور شرقي در كنار يكديگر ميزيستند. كتيبة مهم دو زبانة آشوكا كه در قندهار پيدا شده، گواه است بر اينكه حتي در بخشي از شاهنشاهي موريا كه يونانيان و ايرانيان جايگاه داشتند، آرامي زبان نگارش ايرانيان بود. سلوكيان، همچون اسكندر، حكومتهاي ايران و برخي حكومتهاي ديگر را در فرمان داشتند. پديد آوردن يك دبيرخانه با ديوان و مسائل شاهنشاهي كه با زبان يوناني كارها را بگذراند، مدتي زمان ميگرفت و چنين مينمايد كه دستكم در بخش شرقي شاهنشاهي، دبيرخانه به دو زبان يوناني و آرامي كه در ميراث هخامنشيان بود، كارها را ميگذراند».
سلوكيان براي برقرار ساختن رابطه با مردم تبعه خويش، به گونهاي خط نيازمند بودند كه چنين خطي آرامي بود. هنگامي كه آشوكا خواست كتيبهاي براي مردم قندهار بنويسد، ناچار به دو زبان يوناني و آرامي نوشت؛ زيرا كه به زبان بومي ايران چيزي نوشته نميشد. اين نوشته دو زبانه نشانة وجود دوگانگي زباني در كارهاي اداريي بود و نه خواهش نفس. بيشك دبيراني، چه از مردم بينالنهرين و چه از بوميان ايراني، در دستگاه اداري بودند كه به آرامي سخن ميگفتند. ولي ميتوان نتيجه گرفت كه ايشان به روش كهن هخامنشيان، سندها و كتيبههاي آرامي را به زبان بومي مردم ميخواندند. مسأله اينجاست كه چه زماني شيوة نگارش آرامي كه در آن بعضي واژههاي ايراني به كار ميرفت، به شيوة نگارش ايراني با بعضي هزوارشهاي آرامي تبديل شد؟ كتبة آرامي آشوكا نشانة آن است كه از دورانهاي كهن نيز شيوة هزوارش در فارسي ميانه رواج يافته بود.
خط خوشتي كه در شمال غرب هند از آرامي پديدار شد، اين سؤال را پيش ميآورد كه چرا ايرانيان همين راه را در پيش نگرفتند و زبان خويش را با الفبا ننگاشتند؟ پاسخ اين سؤال شايد در پشتيباني از دبيرخانه و ديوان هخامنشي باشد و پذيرفتن روش ايشان در كارها كه همه به آرامي بود. گمان ميرود، پيشرفت خط در ايران به واسطة سياست يونانيان، يا بهتر بگوييم، پشتيباني ايشان از روش كهن كه در نگارش اداري، آرامي را در كنار يوناني به كار ميبردند، دچار فترت شد.
پرسش ديگر اينكه چه زماني آرامي از رواج افتاد و زبان ايراني هزوارش نوشته شد؟ پاسخ اين پرسش قدري دشوار است، اما ميتوان بر پاية گمان گفت كه در افغانستان، خط آرامي با گسترش خط خوشتي كه در كنار يوناني جاي گرفته بود، منسوخ شد. سكههاي دوران اخير دودمان يوناني باختر، به يوناني نوشته شده است نه به آرامي. ميتوان به حدس گفت كه آرامي در سرزمينهاي دوردست شرق حدود سال ٢٠٠ م از رواج افتاد. شايد ايرانيان در اين سرزمينها، ديرتر از ايرانيان مغرب دست به كار نوشتن به زبان خود شده بودند؛ زيرا كه در باختر، نوشتن زبان بومي ايراني به خط يوناني را، كوشانيان در پايان قرن اول و آغاز قرن دوم ميلادي، شروع كردند. در جايي ديگر، يعني زادگاه پارتيان، ايرانيها زودتر از باختر دست به كار نوشتن با لهجة خويش شدند. زيرا كه نوشتههاي يافته شده در، نزديك عشقآباد تركمنستان، بيشك به زبان پارتي هستند و تاريخ آنها به قرن اول پيش از ميلاد برميگردد؛ يعني هنگامي كه فرهنگ هلني و به سستي گذاشته بود و جنبش فرهنگي ايران نيرو ميگرفت.(٢٩)
خط در دورة اشكاني
همچنانكه قبل از اين نيز گفته شد، خط آرامي از دورة هخامنشيان در ايران رايج شد. در دورة اسكندر و جانشينانش، بر استفاده از خط آرامي تأكيد شد. تا اينكه در عهد اشكانيان، ايران دوباره حيات سياسي خود را بازيافت و خطي كه از خط آرامي نشأت و ريشه گرفته بود، رواج يافت و به پهلوي معروف شد كه به فارسي ميانه هم شهرت دارد، چرا كه بين فارسي باستان و فارسي كه پس از انقراض ساسانيان به نام دري رايج گرديد، قرار دارد.
زبان پهلوي خود به دو قسمت پهلوي اشكاني و پهلوي ساساني تقسيم ميشود كه درواقع، پهلوي ساساني را بايد تحول يافتة اشكاني دانست. در دورة اشكاني نيز مدتها خط يوناني رواج داشت و روي سكهها و در موارد ديگر به كار رفت. بدون شك، خيلي از پارتيان و حداقل آنهايي كه آموزش يافته بودند، يوناني ميدانستند. در همين زمان، در بينالنهرين زبانهاي سامي رواج داشت و چنانكه از اسناد نسا و اورامان برميآيد، زبان پارسي با هزوارش و با واژهها و حروف آرامي نوشته ميشد.
پس از جهانگشايي پارتيان، سكهها دگرگون شدند و زبان سكهها نيز از آرامي به هزوارش فارسي ميانه تبديل شد.(٣٠) علي سامي، انتساب خط پهلوي به پارتها را درست ندانسته
است و ميگويد، انتساب اين خط به پارتها صحيح نبوده، زيرا خط پهلوي از خط آرامي گرفته شده و خط آرامي نيز پيش از هخامنشيها متداول بوده است.(٣١) از پهلوي اشكاني آثار فراواني به دست نيامده و آنچه در دست داريم، بيشتر مسكوكات است. در ساي عشقآباد، كتيبههايي با خط آرامي و زبان پارتي يافت شده كه قسمت عمده آنها هزوارشهاي آرامي است. اين كتيبهها متعلق به دوران پيش از ميلاد و متأخرترين آنها، متعلق به سدة اول ميلادي دانسته شده است. پهلوي اشكاني در دورة ساسانيان بيشتر در آذربايجان، خراسان، اصفهان، كردستان و سواحل بحر خزر و ارمنستان رواج داشت. (٣٢)
كريسننسن معتقد است، يوناني مآبي به تدريج در دورة اشكاني كنار گذاشته شده است. به نظر ميرسد كه اشكانيان نتوانستهاند همچون سلطة سياسي و نظامي، به يكباره سلطة فرهنگي يوناني را از بين ببرد.(٣٣) از طرف ديگر، زبان و خط يوناني در قلمرو اشكاني تا حدود زيادي رواج پيدا كرده بود و امكان اينكه در مدتي كوتاه بتوان آن را منسوخ كرد، وجود نداشت. تعداد زيادي نيز يوناني در ايران به سر ميبردند و شاهان اشكاني با توجه به نفوذ آنها و يا به هر دليل ديگر، برخي مواقع لقب فيل هلن بر خود مينهادند.
كريسننسن كه قرن اول ميلادي را آغاز تجديد حيات تمدن ايراني ميداند، معتقد است از اين زمان، روش سكهها از شيوة يوناني خارج شد و خط پهلوي در رديف خط يوناني نوشته ميشد. با وجود اين، استعمال زبان يوناني در بعضي قسمتهاي ايران باقي ماند و نخستين شاهان ساساني، تا مدتي در بعضي كتيبههاي خود زبان و خط يوناني را در كنار زبان پهلوي به كار ميبردند.(٣۴)
براساس دو پايه استنباط ميشود كه تا مدتها خط پارتيان آرامي بوده است: يكي سكههايي كه روي آنها با خط آرامي نوشته شده است؛ مثل سكههاي مهرداد چهارم و بلاش اول، سوم، چهارم و پنجم، اردوان پنجم و غيره. دوم، سه نسخه نوشتههايي كه در سال ١٩۰٩ م در اورامان كردستان يافته شدند. دو نسخه از آنها به خط يوناني و سومي به زبان پهلوي و خط آرامي است. هر سه روي پوست آهو نوشته شدهاند و متعلق به دورة اشكانيان و سال ۵٣ م هستند. نبايد تصور كرد كه در اين دوره، خط ميخي به كلي منسوخ شده است، زيرا در بابل، لوحههايي يافتهاند كه متلعق به دورة اشكاني هستند و به خط ميخي نوشته شدهاند. روي سكهها، معرفي شاه به خط يوناني بود. گويا خط آريايي نيز در باختر معمول بوده است.
يوسف فلاويوس، مورخ يهود، كتاب خود را در باب جنگهاي يهود، قبل از اينكه به زبان يوناني بنويسد، براي خوانندگان پارتيزبان به آرامي نوشته است؛ زيرا خوانندگان زيادي بين پارتها داشته است.(٣٥) بدين ترتيب مشخص ميشود كه در دورة اشكاني، چند نوع خط رايج بوده است كه سرانجام تنها يكي از آنها، يعني خط پهلوي اشكاني باقي مانده است. ديگر خطوط همانطور كه ذكر شد، عبارت بودند از: ميخي، يوناني، آرامي و آرياني كه به تدريج از رواج افتادند. با اين حال، برخي از اين خطوط در دورة ساساني كم و بيش رايج بودند.
خط در دورة ساساني
موضوع خط در دورة ساساني از پيچيدگي خاصي برخوردار است. گرچه خط رايج و مرسوم خط پهلوي ساساني است، ولي گسترش انواع خطوط ديگر چون خط اوستايي، خط ماني، و زبانهاي مختلف براي علوم متفاوت كه برخي مورخان از آن سخن ميگويند، كمي بحث را مشكل ميسازد. علاوه بر اين موضوع هزوارش موضوعي است كه به توضيح و تبيين بيشتري نياز دارد. با اين حال در اين مقاله، به ناچار بايد به صورت گذرا به آن بپردازيم.
بنابر نظر برخي محققان، خط در دورة ساساني سير قهقهرايي داشته است؛ زيرا براي نوشتن خط ميخي پارسي دانستن چهل و يك علامت يا پايه كافي بود، ولي براي خواندن خط پهلوي، دانستن بيش از هزار علامت بود. با وصف اين، به جهاتي نميشود مطمئن بود ه حروف را مطابق صداهايي كه داشتهاند، ميخواندند. اين اشكال دو دليل داشت: نخست اينكه چون خط پهلوي از خط آرامي اقتباس شده بود، براي صداهايي كه به زبان پارسي (پهلوي ساساني) اختصاص داشت، علامت مخصوصي وجود نداشت و گاهي يك علامت نمايندة چند صدا بود. ديگر اينكه در زمان ساسانيان، در تحرير لغات، آرامي مينوشتند، ولي در موقع خواندن، لغات پهلوي خوانده ميشد. مثل اينكه ملكا مينوشتند و به زبان آرامي شاه ميخواندند. اين نوع كتابت همان «هزوارش» يا «ذروارش» است. تعداد اين نوع لغات در زبان پهلوي به هزار ميرسيد و تا حدود زيادي، خواندن متون پهلوي را مشكل ميكرد. خوشبختانه كتابهايي كه در آسياي مركزي به زبان پهلوي پيدا شدهاند، عاري از هزوارش هستند و براي تاريخ و زبانشناسي كمك بزرگي محسوب ميشوند. هزوارش در ديگر ممالك آسيايس غربي، چون بابل و آشور نيز رايج بود.
بهطوركلي ميتوان گفت، خط در دورة ساساني همان خط پهلوي است. منتهي با اين خط گاهي تنها لغات پهلوي نوشته ميشد، مانند كتابهايي كه در آسياي مركزي يافت شدهاند و گاهي لغات پهلوي و آرامي با هم كه هزوارش ناميده ميشد. البته زبان كتيبهها و ديگر تحريرات، زبان پهلوي بود؛ زيرا هنگام خواندن هميشه پهلوي ميخواندند. علامتهاي خط پهلوي ظاهراً ٢۵، ولي درواقع بيش از هزار علامت است.(٣۶)
به درستي روشن نيست كه علت اصلي پيدايش هزوارش در عهد ساسانيان چيست. مسعودي در «التنبيه و الاشراف»، دو نوع خط را به زردشت نسبت ميدهد كه يكي از آنها را به قول او، مجوسان «دين دبيره»، يعني نوشتة دين مينامند، وي ميگويد، با اين خط اوستا نوشته شده است. خط ديگر كه مبتكر آن زردشت بود، ١۶۰ حرف و صدا داشته است. و ميافزايد، ايرانيان علاوه بر اينها پنج نوع خط ديگر نيز داشتهاند.(٣٧) او مينويسد، تفصيل اين خطوط را در كتاب ديگر خود آوردهام. در كتاب ديگر او چيزي يافت نشد، جز اينكه در مورد خط دومي كه به زرتشت نسبت ميدهد، مينويسد كه تعداد حروف آن ٦٠ حرف است. وي معتقد است، معني آن اوستا با آن خط را كسي در نمييافته است و به همين دليل، تفاسيري بر آن به نام «زند» و «پازند» نوشته شد. (٣٨) بنابر احتمال قوي، وي تفصيل اين خطوط را در كتاب «اخبارالزمان» خود آورده است كه امروزه متأسفانه در دسترس نيست.
ابننديم از قول ابنمقفع نقل ميكند كه ايرانيان (عهد ساساني) داراي هفت نوع خط بودهاند كه يكي از آنها به نوشتن دين اختصاص داشت و به آن «دين دبيريه» ميگفتند و اوستا را با آن نوشتهاند. او نمونهاي از اين خط را نيز ميآورد. خط ديگر «دويش دبيريه» نام داشته و داراي ٣۶۵ حرف بوده است كه با آن، آثار قيافه و تفأل و مانند آن، شرشرآب، طنين گوش، اشارات چشم و چشمك زدن، اسماء و اشاره و امثال آن را مينوشتند. وي معتقد است، اين خط به دست كسي نيفتاده است و امروزه در ايران كسي با آن نمينويسد. خط ديگر «گشتج» نام داشته است با ٢۴ حرف كه با آن عهدود و اقطاعات را مينوشتند و نقش انگشتر و نگارهاي جامعه، فرش و سكه با اين خط بوده است. او نمونهاي از اين خط را هم آورده است.
خط ديگر «نيم گشتج» بوده است در ٢٨ حرف كه طلب و فلسفه را با آن مينوشتند و نمونهاي از اين خط را نيز آورده است. خطي ديگر «شاه دبيره» بوده است كه پادشاهان در ميان خود با آن مكاتبه ميكردند و آموختن آن براي مردم ممنوع بوده است؛ زيرا جز شاه، كسان ديگر نميبايد از اسرار آن آگاه ميشدند. وي ميگويد ما اين خط را به دست نياورهايم. پارهاي از حروف را به زبان سرياني قديم كه زبان بابليان است مينوشتند و آن را به فارسي ميخواندند، و به آن «دبيريه» و «هام دبيريه» ميگفتند. اين خط ويژة تمام طبقات مملكت بود، جز پادشاهان، او نمونهاي از اين خط را نيز در كتاب خود آورده است.
خطي ديگر نيز وجود داشت كه پادشاهان، اسرار خود را براي اشخاص ساير ملل با آن مينوشتند و شمارة حروف و صداهاي آنها ۴۰ حرف بوده است كه هر حرف و صدايي صورت معروفي دارد و از زبان تبطي چيزي در آن نيست. نمونهاي از اين خط نيز ارائه شده است.
خط ديگري نيز داشتهاند كه با آن فلسفه و منطبق را مينوشتند. شمارة حروف آن ٢۴ و داراي ٧۰ نقطه بوده است. وي ميگويد نمونه چنين به دست نيامده است. در پايان مينويسد، هجايي نيز دارند كه به آن «زوارش» ميگويند و آن را جداگانه يا پيوسته مينوشتند. در حدود هزار كلمه داشت و براي جدا كردن متشابهات از يكديگر به كار ميرفت. نمونة آن را هم ذكر ميكند. (٣٩)
در مورد خط اوستايي بايد گفت كه اين خط از خط پهلوي گرفته شده است و آن را از چپ به راست مينوشتند، ولي اين خط كاملاً الفبايي بود؛ يعني به جاي هر كدام از صداهاي متحرك و ساكن، علامتي داشت.(٤٠) در آغاز سدة پنجم، الفباي كنوني ارمني فراهم شد تا دين مسيح را در آن سرزمين بگسترانند. بعضي گمان بردهاند كه الفباي كنوني اوستايي نيز در اين دوره اختراع شد و در ساختن آنها از خط ارمني پيروي كردند. اما الفباي اوستايي از نظر صورتشناسي، همانند الفباي سانسكريت، كامل است. دور نيست كه انگيزة پديد آمدن اين الفبا كه در دورههاي اخير ساسانيان آن هم در نوشتههاي ديني به كار برده شده، دين باشد. جاي تأسف است كه اين الفبا جايگزين الفباي ناقص پهلوي نشد.(٤١)
اما ماني نقش مهمي در ادبيات ايران عصر ساساني دارد. وي با اختراع خطي توانست دين خود را در اكثر نقاط عالم آن روز منتشر سازد. اختراع او از نظر ادبي يك اصلاح مهم بود. وي به جاي خط پهلوي كه شباهت حروف آن موجب ضبط و اشتباه در قرائت ميشد، خط سرياني را معمول كرد و به طرزي بسيار ماهرانه توانست، الفباي سرياني را با زبان ايراني (لهجة جنوب غربي و شمالي) وفق دهد و تا حد امكان، اِعراب كلمات و اصوات حروف پهلوي را به وسيلة حروف مصوتة سرياني، قيد و ثبت كند. در اين خط جديد، نه تنها كلمات «هزوارش» معمول در زبان پهلوي متروك شد، بلكه به جاي املاي نيمه تاريخي كه به علت محافظهكاري زرتشتيان خط پهلوي هرگز از آن رهايي نيافت، ماني رسمالخطي به كار برد كه كاملاً متناسب با تلفظ و معادل اصوات و حركات بود. اين الفباي مانوي را پيروان او كه سغدي زبان بودند، قبول كردند و رفتهرفته از آن خطوطي پديد آمد كه اقوام آسياي مركزي آنها را به كار ميبردند.(٤٢)
چون در نواحي شرقي كسي زبان سرياني نميدانست، مانويها به جاي كتابتهاي اصلي خود كه به زبان سرياني بودند، ترجمه آنها را به زبان پهلوي جنوب غربي در دست داشتند، ولي زبان پهلوي شمالي را نيز كماكان ميآموختند؛ زيرا كه بيشتر متون ديني آنان، به خصوص سرودها و اشعار مذهبي، به اين زبان تدوين شده بود. در حفريات تورفان نمونههايي از اين اشعار با يك قطعه از فهرست كه به ترتيب حروف تهجي تنظيم شده و مطلع هر قصيده را ذكر كرده است، به دست آمده. آنگاه مانويان به نقل متون مذهبي خود به زبان سغدي پرداختند. پس از مدتي نسخههاي سغدي را به زباني تركي قديم ترجمه كردند و اين مقارن قرن هشتم ميلادي بود كه اقوام اويغور تركنژاد در آسياي مركزي سلطنتي بزرگ تشكيل دادند. يكي از خوانين اويغوري كه در نيمة آخر اين قرن فرمانروايي كرد، به كيش ماني گرويد و لقب مظهر گرفت. (٤٣) به اين ترتيب، خط ماني و دين او در خيلي از نقاط آن عصر گسترش يافت.
از ين خطوط مختلف عصر ساساني، بدون شك خط پهلوي بيشتر از همه كاربرد داشت و خط رسمي بود كه در دورة اسلامي نيز تا چندين سال رواج داشت. بهطوريكه خطوط سكههاي خلفا تا چندي پس از استيلاي مسلمانان عرب، همان خط پهلوي بود و در زمان عبدالملك بن مروان به عربي تبديل شد.
از نوشتههاي پهلوي ديگر در اين زمان اوراقي است كه در «فيوم»، واقع در مصر پيدا شده و روي كاغذ پاپيروس و متعلق به قرن دوم هجري است. يك لوحه نيز از مس در يكي از كليساهاي سريانيها در جنوب هند پيدا شده كه امضاي ده زرتشتي به خط پهلوي روي آن است و آن را متعلق به به قرن سوم هجري (نهم ميلادي) دانستهاند. كتيبههايي در «سالت»، در نزديكي بمبئي در «غازگَنْهِري» پيدا شده كه به خط پهلوي متعلق به قرن پنجم هجري است. زرتشتياني در سال ١۰۰٩ و ١۰٢١ م به تماشاي آن غار رفته و كتيبههايي به خط پهلوي در آنجا نقر كردهاند.(۴۴)
هم پهلوي ساساني و هم پهلوي اشكاني در عصر ساساني رواج داشتند و پهلوي ساساني بيشتر در جنوب و جنوب غربي و پهلوي اشكاني در شمال و شمال غربي استعمال ميشده است. اغلب كتيبههاي ساساني نيز با هر دو خط نوشته شدهاند؛ براي آنكه همة افراد كشور بتوانند، آن را بخوانند. چون در پارهاي از نقاط خط و زبان يوناني نيز از قديمالايام رواج داشت، گاهي ساسانيان خط يوناني را نيز در كنار پهلوي در كتيبهها به كار ميبردند كه براي مثال، ميتوان به كتيبة نقش رستم اشاره كرد.(٤٥)
نتيجه
آنچه از مطالعه كتابها، منابع گوناگون و اسناد معتبر برميآيد اين است كه ايران از حدود هزارة چهارم ق.م صاحب خط بوده است. البته هنوز اسناد و كتيبههايي مانده است كه دست باستانشناسان به آنها نرسيده و يا قادر به خواندن آن نشدهاند، نظير آنچه كه در شهر سوخته به دست آمده است. بنابراين ميتوان اميدوار بود كه در آينده نيز مطالبي در مورد خط ايران كشف شود و به دست آيد. آنچه تاكنون به دست آمده نشان ميدهد كه ايران از خودداري خط مستقلي كه خود مخترع و مبتكر آن باشد، نبوده است. سوگمندانه بايد گفت كه همين موضوع، يعني نداشتن خط، باعث بروز مشكلات و بدون شك عقبماندگي فرهنگي ايران در برخي از مقاطع تاريخي شده است و سبب گرديده است كه مردم عامي و عادي نتوانند از خط عاريتي بهره فراوان ببرند و با آن بنويسند. در نتيجه، آثار كتبي كه متعلق به افراد عادي و مردم باشد. همانند كتابهايي كه از يونان به دست آمده است، در دست نيست و به جا نمانده است.
خوشبختانه بنا به هر دليل، پادشاهان ايران، به خصوص هخامنشيان و ساسانيان، علاقة زيادي به شرح اقدامات خود روي صخرهها و سنگها داشتهاند و ما از اين طريق ميتوانيم، به نوع خط و اقدامات آنها و احياناً اوضاع سياسي و اجتماعي مردم و كشورها در آن عصر پي ببريم. كتيبهها تقريباً همه به خط ميخي هستند؛ به جز دورههايي كه ايران توانست، در خط آرامي تحولاتي ايجاد كند. بدون شك بايد قدرت فرهنگي ايران را به خاطر جذب دستاوردهاي ديگر تمدنها و هضم آنها تحسين گفت. چرا كه حداقل اگر خود خطي نداشتهاند، توانستهاند خطوط ديگر كشورها را بگيرند و دخل و تصرفات و تغييرات شگرفي در آنها ايجاد كنند. با اين حال ميتوان گفت كه سير تحول خط در دورة ساسانيان با رواج «هزوارش» انحطاط يافت. از جمله خطوطي كه در ايران باستان رواج داشت، ميتوان به ميخي ايلامي، ميخي پارسي، آرامي، يوناني، پهلوي اشكاني، پهلوي ساساني، اوستايي و خط ماني اشاره كرد. نكته جالب توجه آنكه در تمام طول تاريخي ايران، خط ريشة سامي داشته و از آن قوم اخذ و اقتباس شده كه به مرور در آن تغييراتي ايجاد شده است.
زيرنويس
* هزوارش در لغت به معني شرح و تفسير و اصطلاح خواندن كلمهاي با تلفظي غير از آنچه كه نوشته شده. در زمان هخامنشيان و يا دورههاي بعد، هنگام خواندن بعضي كلمات آرامي، ترجمة پهلوي آن را به زبان ميآوردند. مثلآً مينوشتند «جلق» و ميخواندند «پوست»، و يا مينوشتند «ملكا» و ميخواندند «شاه».
١- گاور، آلبرتين، تاريخ خط، ترجمة عباس مخبر و كوروش صفوي، تهران: نشر مركز، ١٣۶٧، ص ٧۵؛ داماس، موريس، تاريخ صنعت و اختراع، ترجمه عباس ارگاني، تهران: اميركبير، ١٣۶٢، ص ١۶٨.
٢- سامي، علي، تمدن هخامنشي، شيراز: چاپخانه فولادوند، ١٣۴١، ج اول، ص ٩۵.
٣- ناتل خانلري، پرويز، زبانشناسي و زبان فارسي، تهران: بنياد فرهنگ ايران، چاپ دوم، ١٣۴٧، ص ٣١.
۴- امستد، تاريخ شاهنشاهي، ترجمة دكتر محمد مقدم، تهران: اميركبير، ٢۵٣٧، ص ۵.
۵- ناتل خانلري، پرويز، همان، صص ٣٢-٣١.
۶- همان، ص ٩۶ به بعد.
٧- گاور، آلبرتين، همان، ص ٧۵.
٨- ابننديم، محمدبن اسحاق، الفهرست، ترجمة م. رضا تجديد، تهران: چاپخانه بازرگاني ايران، چاپ دوم، ١٣۴۴، ص ٢۰.
٩- همايونفرخ، ركنالدين همايون، سهم ايرانيان در پيدايش و آفرينش خط در جهان، بيم، بيتا، بينا، ص ۵٩٧.
١۰- همان، صص ۵٧٧-۵٧۶.
١١- سايكس، سرپرسي، تاريخ ايران، ترجمة محمدتقي فخرداعلگيلاني، تهران: دنياي كتاب،١٣۶٨، جلد اول، صص۶٨-۶٧.
١٢- همان.
١٣- پيرنيا، حسن و اقبال، عباس، تاريخ ايران، تهران: كتابخانه خيام، چاپ چهارم، ١٣۶۴: ص ٢١.
١۴- سايكس، سرپرسي، همان، ص ١۵٧.
١۵- گاور، آلبرتين، همان، ص ٧٧.
١۶- فريدريس، يوهانس، زبانهاي خاموش، ترجمة يدالله ثمره و بدرالزمان قريب، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، ١٣۶٧، صص ۴٨-۴٧؛ سامي، علي، تمدن هخامنشي، همان، جلد اول، ص ٨٧.
١٧- جهشياري، ابوعبدالله محمدبن عبدوس، كتاب الوزراء و الكتاب، ترجمه ابوالفضل طباطبايي، تهران: بينا، ١٣۴٨، ص٣۵.
١٨- فراي ريچارد ن.، ميراث باستاني ايران، ترجمه مسعود رجبنيا، تهران: بنگاه ترجمه و نشر كتاب، ١٣۴۴، ص ١٢١.
١٩- همان، صص ١٢٢-١٢١.
٢۰- امسند، همان، ص ٣٣.
٢١- فراي، ريچارد، ن. همان، ص ١١١.
٢٢- فريدريش، يوهانس، همان، صص ۵٣-۵٢.
٢٣- احتشام، مرتضي، ايران در زمان هخامنشيان، تهران: شركت سهامي كتابهاي جيبي، ٢۵٢٣، صص ۵١-۴٩.
٢۴- همان.
٢۵- كريسننسن، آرتور، ايران در زمان ساسانيان، ترجمة غلامرضا رشيد ياسمي، تهران: اميركبير، چاپ پنجم، ١٣۶٧، ص۶۶.
٢۶- امسند، همان، ص ١۵٨.
٢٧- سامي، علي، تمدن هخامنشي، همان، جلد اول، صص ٩۰-٨٩.
٢٨- فراي، ريچارد، همان، ص ٢۴۰.
٢٩- همان، ص ٢۴۰.
٣۰- همان، صص ٣١٧ و ٣٢٩.
٣١- سامي، علي، تمدن ساساني، شيراز. چاپخانه موسوي، ١٣۴٢، جلد اول، صص ٢۰-١٩.
٣٢- همان.
٣٣- كريسننسن، آرتور، همان، ص ۶٧.
٣۴- همان.
٣۵- پيرنيا، حسن (مشيرالدوله)، تاريخ ايران باستان، تهران: دنياي كتاب، ١٣۶٢، جلد سوم، صص ٢۶٩٧-٢۶٩۶.
٣۶- پيرنيا، حسن و اقبال، عباسي، همان، صص ٢٧٢ و ٢٧١، سامي. علي، تمدن ساساني، همان، جلد اول، ص ٢٣؛ كريسننسن، آرتور، همان، ص ۶٢.
٣٧- مسعودي، ابوالحسن علي بن حسين، التنبيه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران: انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ دوم، ١٣۶۵، صص ٨٧-٨۶.
٣٨- مسعودي، ابوالحسن علي بن حسين، مروجالذهب، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران: علمي و فرهنگي، چاپ چهارم، ١٣٧۰، جلد اول، ص ٢٢۴.
٣٩- ابننديم، همان، صص ٢۴-٢٢.
۴۰- پيرنيا، حسن و اقبال، عباس، همان، ص ٢٧٩.
۴١- فراي، ريچارد، همان، ص ٣۵٨-٣۵٧.
۴٢- كريسننسن، آرتور، همان، ص ٢٢٣.
۴٣- همان، صص ٢٢۶-٢٢۵.
۴۴- سامي، علي، تمدن ساساني، همان، جلد اول، صص ٧۵-٧۴.
۴۵- همان، صص ٢٢-٢١.
خطوط ایران باستان
انواع خطوطی که در ایران باستان مورد استفاده قرار می گرفت عبارتند از: خط میخی، خط سومری، خط اَکَدی، خط ایلامی، خط آرامی، خط پهلوی، خط اوستایی، خط مانوی، خط سُغدی، خط برهمایی. مهم ترین آنها به اختصار معرفی می گردند.
خط میخی
خط میخی که علامت هایی شبیه به میخ دارد، در کتیبه نگاری های کهن به کار می رفته است. اصل این خط در بین النهرین و به دست سومریان تنظیم شد و دیگر تمدن های بین النهرین نیز از آن بهره بردند. کاربرد این خط در ایران احتمالا به دوران قبل از کوروش هخامنشی می رسد اما به طور فراگیر از دوره داریوش مورد استفاده قرار گرفت.
به دلیل هم جواری ایران به بین النهرین و فتوحات ایران در غلبه بر این تمدن ها، علاوه بر فارسی باستان، زبان بین النهرین نیز در حجاری کتیبه ها مورد استفاده قرار می گرفت بنابر این برخی از کتیبه های موجود، به سه زبان فارسی باستان، آکدی و ایلامی نوشته شده است.
خط آرامی
یکی از کهن ترین و مهم ترین خطوط باستان، خط آرامی است که می توان آن را مادر تمام خطوط الفبایی دانست. آرامی ها که مردمی تاجر پیشه بودند به زبانی ساده سخن می گفتند. این سادگی سبب شده تا زبان آنها به سرعت در خاورمیانه گسترش یابد و به صورت یک زبان بین المللی درآید. خط آرامی در ابتدا برای امور بازرگانی به کار می رفت و سپس وسیلۀ نوشتن عمومی شد.
هخامنشیان نیز زبان آرامی را زبان رسمی خود ساختند و در تمام قلمروشان به کار بردند. پس از انقراض هخامنشیان تا اوایل سدۀ سوم پیش از میلاد، این زبان کم کم رو به خاموشی گذاشت.
خط پهلوی
خط پهلوی در دوران ساسانیان برای نوشتن زبان فارسی آن دوران، یعنی «پارسی میانه»، از خط آرامی گرفته شد. این خط تا سه قرن پس از اسلام در سنگ نوشته ها، سکه ها، اسناد، معاملات و رسالاتی که به زبان پهلوانیک و پارسیک نوشته می شد، به کار می رفت. خط پهلوی خط ناقصی بود که خواندن آن بسیار مشکل بوده و هست.
خط اوستایی یا دین دبیری
زبانی که کتاب مقدس مزدیسنا بدان تالیف شده زبان اوستایی نامیده می شود و خطی را نیز که اوستا بدان نوشته شده، خط اوستایی نامیده شد. این خط را نویسندگان اسلامی دین دبیره و دفیره یاد کرده اند که امروزه به آن دین دبیری می گوییم.
خط مانوی
بعد از ظهور مانی (۲۱۵-۲۷۷م) و مذهب او، خط مانویان نیز در ایران و سایر ممالکی که مذهب مانوی داشتند رواج یافت. مانی خط خود را از الفبای تَدمُری اقتباس کرده است. الفبای مانوی از راست به چپ نوشته می شود و حرف های آن به هم نمی چسبد. آثار نفیس این خط در ترکستان چین کشف شده که با قلمی زیبا و خوانا روی کاغذهای مرغوب و با مرکب های رنگارنگ نوشته شده است