جملات ناب از کتاب های مختلف
جملات کوتاه ، عصاره های یک کتاب هستند. گاهی و در اکثر مواقع همیشه با خواندن یک متن می شود به معنای کامل یک کتاب یا بحث پی برد. یعنی به چیزی یا نکته ای پی برد که در حالت عادی باید برای به دست آوردن آن ،نیازمند صرف ساعت ها و شاید روزها و ماهها وقت بودیم. در این سایت هر از گاهی جملات کوتاه از کتاب های مختلف را برای شما دوستان خواهیم آورد که با مطالعه ی آنها امیدوارم لبخند رضایت برلبان شما نقش ببندد. شاد و سلامت باشید.
من با آنچه که در جهان به مانند کردارهای سترگ و والا ستایش می شود بیگانه نیستم. روح من به سوی آنها پر می کشد و با کمال خضوع اطمینان دارد ،که آن قهرمان به خاطر من نیز جنگیده است، و همان گاه که به کردار او می اندیشم به خود نهیب می زنم اکنون نوبت توست…..
سورن کیرکگور
از کتاب ترس و لرز
امروزه دیگر هیچ دولتی نماینده ی احساسات ملی کشورش نیست. هیچ کس چه در این طرف و چه در آن طرف نمی داند که حقیقتا عامه ی مردم چه نظری دارند.
صدای دولت ها نمی گذارد صدای ملت ها شنیده شود.
روژه مارتن دوگار
از کتاب خانواده تیبو
جملات قصار از بزرگان تعريف يونسكو از “سواد” راههای دستیابی به تفکر مثبت
باور کن که چیزی به نام رنج بزرگ ،اندوه بزرگ و یا خاطره ی بزرگ وجود ندارد . همه چیز فراموش می شود ، حتی یک عشق بزرگ. این همان چیزی است که زندگی را تاسف بار و در عین حال شگفت انگیز کرده است.
آلبر کامو
کتاب مرگ خوش
اونا شاید بدن من را شکنجه بدهند،استخوان های من را بشکنند یا حتی من را بکشند، بعدش اونها جسد من را خواهند داشت نه فرمانبرداری مرا…
نویسنده جان بریلی
وقتی مسیح روی صلیب به میخ کشیده شد و همان جا با دردهایش رها شد با همه ی وجود فریاد زد، خدایا…ای خدای من… چرا رهایم کردی؟
و با صدای بلند گریه می کرد. فکر می کرد که پدر آسمانیش او را رها کرده است. باور کرد هر موعظه ای که تا الان کرده دروغی بیش نبوده. یعنی چند لحظه قبل از مرگ دچار شک عمیقی شده بود.
این شاید عمیق ترین شک زندگی اش باشد.
دیالوگ نور زمستانی اثر اینگمار برگمان
تنها محبت است که کهنه نمی شود. همه چیز طراوت خودش را از دست می دهد. تازگی همه چیز به کهنگی و پوسیدگی می گراید. زیباترین چهره ها زیر چروک های پیری دفن می شود. گرد تیره ی پیری درخشنده ترین چشم ها را از لوندی و فطانت می اندازد…. ولی محبت…نه . محبت همیشگی است.
احمد محمود
کتاب بیهودگی
وقتی خیلی به چیزی باور داشته باشی ، به واسطه ی همین اعتقادت به چیزی بی معنی تبدیل می شوی. کسی که مثلا طرفدار یک نظریه ی سیاسی است هیچ وقت سفسطه بافی اون نظریه را جدی نمی گیره و فقط اهداف عملی اون نظریه که پشت سفسطه بافی ها پنهان شده اند برایش جدی است. لفاظی و سفسطه بافی سیاسی برای باور شدن نیستند ، آنها یک بهانه ی مشترک و قابل قبول هستند.مردم احمقی که آنها را جدی می گیرند دیر یا زود تناقض های آنها را می فهمند ،به آنها اعتراض می کنند و در نهایت به عنوان مرتد و بدعت گذار بدنام می شوند.
نه! اعتقاد زیادی اصلا چیز خوبی نیست.نه فقط تو سیستم های سیاسی و دینی حتی تو سیستم خودمان که از آن برای یک دختر استفاده می کنیم.
میلان کوندرا
کتاب عشق های خنده دار
جملات زیبایی که در نظرتان هست برای ما بفرستید ،بابت این لطفتان صمیمانه سپاسگزارم.