اشعار قدیمی
اشعار کوتاه و قدیمی تقدیم به دوستداران شعر،امیدوارم بپسندید
تا در ره عشق آشنای تو شدم
با صد غم و درد مبتلای تو شدم
لیلی وش من به حال زارم بنگر
مجنون زمانه از برای تو شدم
وحشی بافقی
بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
ریگ آموی و درشتی راه او
زیر پایم پرنیان آید همی
رودکی
اشعار قدیمی
ای دیر بدست آمده بس زود برفتی
آتش زدی اندر من و چون دود برفتی
چون آرزوی تنگدلان دیر رسیدی
چون دوستی سنگدلان زود برفتی
انوری
ترا دل دادم ای دلبر شبت خوش باد من رفتم
تو دانی با دل غمخور، شبت خوش باد من رفتم
اگر وصلت بگشت از من روا دارم روا دارم
گرفتم هجرت اندر بر شبت خوش باد من رفتم
سنائی غزنوی
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
بر در دل روز و شب منتظر یار باش
دلبر تو دایما بر دال دل حاضر است
رو در دل برگشای حاضر و بیدار باش
عطار نیشابوری
شد ز غمت خانه سودا دلم
در طلبت رفت به هر جا دلم
در طلب زهره رخ ماهرو
مینگرد جانب بالا دلم
از دل تو، در دل من، نکته هاست
آه چه رهست از دل تو تا دلم!
مولوی
هر کسی را سر چیزی و تمنای کسی است
ما به غیر از تو نداریم تمنای دگر
سعدی
اشعار قدیمی
ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز
کز سر صدق میکند شب همه شب دعای تو
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قال و مقال عالمی میکشم از برای تو
حافظ
نخستین باده کان را جام کردند
ز چشم مست خوبان وام کردند
ندیمان را مگر هوشیار دیدند
شراب بیخودی در کام کردند
سر زلف بتان آرام نگرفت
ز بس دلها که بی آرام کردند
عراقی
نخستین بار گفتش از کجایی؟
بگفتت از دار ملک آشنایی
بگفت: انجا به صنعت در چه کوشند
بگفت: انده خورند و غم فروشند
نظامی گنجوی
ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
نی نام زما و نه نشان خواهد بود
زین پیش نبودیم و نبد هیچ خلل
زین پس چو نباشیم، همان خواهد بود
خیام
ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم
امید ز هر کس که بریدیم،بریدیم
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشه بامی که پریدیم، پریدیم
وحشی بافقی
با کمال احتیاج از خلق استغنا خوش است
با دهان خشک کردن بر لب دریا خوش است
نیست پروا تلخکامان را زتلخیهای عشق
آب دریا در مذاق ماهی دریا خوش است
صائب تبریزی
غمش در نهانخانه دل نشیند
به نازی که لیلی به محمل نشیند
به دنبال محمل چنان زار گریم
که از گریهام ناقه در گل نشیند
طبیب اصفهانی
آخرین برگ سفرنامه باران
این است:
که زمین چرکین است.
محمد رضا شفیعی کدکنی
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد صیاد رفته باشد
آه از دمی که تنها، با داغ او، چو لاله
در خون نشسته باشم، چون باد رفته باشم
حزین لاهیجی
گفت: باید حد زند هشیار مرد مست را
گفت: هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست
پروین اعتصامی
تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
عماد خراسانی
امشب ای ماه به درد دل من تسکینی
آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی
کاهش جان تو من دارم و من میدانم
که تو از دوری خورشید چها میبینی
شهریار
خدا کند
کوهها به هم برسند
الیاس علوی
آوردهاند
پروانه و مگس پرشان را
با یکدگر معاوضه کردند
اما مگس دوباره
روی زباله بود
پروانه روی لاله!
عمران صلاحی
ای خوشا آن دل، که آزاری نمیآید از او
غیر کار عاشقی، کاری نمیآید از او
رهی معیری
پشت دریاها شهری است!
قایقی خواهم ساخت.
سهراب سپهری
دیوار چیست؟
آیا به جز دو پنجره
روبهروی هم
اما
بی منظره؟!
قیصر امین پور
امشب به قصه دل من گوش میکنی
فردا مرا چو قصه فراموش میکنی
این در همیشه در صدف روزگار نیست
میگویمت، ولی تو کجا گوش میکنی
هوشنگ ابتهاج
دشتها آلوده است
در لجنزار گل لاله نخواهد رویید
در هوای عفن، آواز پرستو به چهکارت آید؟
حمید مصدق
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و دل داند و من
خاک من گل شود و گل شکفد از گل من
تا ابد مهر تو بیرون نرود از دل من
مولانا
نامت شنوم، دل ز فرح زنده شود
حال من از اقبال تو فرخنده شود
وز غیر تو هر جا سخن آید به میان
خاطر به هزار غم پراگنده شود
رودکی