انسان و کتاب

رابطه ی انسان و کتاب
کتاب

رابطه ی انسان و کتاب

گل ها و گیاهان با آب و نور خورشیدو… به زندگی خود ادامه می دهند ،طراوت خود را حفظ می کنند ،سرسبز می مانند میوه می دهند رشد می کنند تا به دنیا جلوه ای زیبا با وجود خود بدهند،انسان هم با کتاب و مطالعه به تکامل می رسد ، تفکراتش زیبا می شود ایده های نو فرا می گیرد و جهان را با وجود خویش زیباتر و قشنگ تر می کند.در زیر گزیده ای از یکی از کتاب های ماکسیم گورکی برای شما عزیزان قرار داده ایم که به تاثیر کتاب بر انسان اشاره می کند.

من تمام سِرشتهای خوبم را مدیون کتاب هستم. حتی از دوره ی جوانی فهمیدم که هنر سخی تر از مردم است. من یکی از دوستداران کتاب هستم و جز با عمیق ترین احساس و ذوق و شوق سرور آمیز نمی توانم درباره ی کتاب حرف بزنم. شاید مسخره به نظر برسد، ولی این واقعیتی است. احتمالا” گفته خواهد شد که این ذوق و شوق درخور يك نفر وحشی است، بگذار هرچه می خواهند بگویند، من درمان پذیر نیستم .

وقتی کتاب جدیدی، چیزی که در چاپخانه به وسیله ی يك نفر حروف چین که در رشته ی خود قهرمانی است و به كمك يك ماشین که ، قهرمان دیگری آن را اختراع کرده به وجود می آید. به دست می گیرم احساس می کنم که چیز زنده و شگفت انگیزی که می تواند با من صحبت کند در زندگی ام وارد شده است. یا وصیت نامه ی جدیدی است که انسان درباره ی خودش نوشته است، خودش که موجودی پیچیده تر از سایر موجودات جهان و مرموزترین ، شایسته ترین موجود برای دوست داشتن است، موجودی که کار و قوه ی تخیلش تمام چیزهای پر شکوه و زیبا را آفریده است .

کتاب مرا در زندگی که خیلی خوب آن را میشناسم، راهنمایی می کند،

ولی همیشه به نحوی از چیز جدیدی با من صحبت می کند که من آن را قبلا در انسان تشخیص نمیدادم و توجه نمی کردم. شما ممکن است در سراسر یک کتاب چیزی جز یک جمله ی گویا پیدا نکنید، ولی خود همین جمله است که شما را به انسان نزديكتر می کند و لبخند یا دهن کجی جدیدی را ظاهر می سازد.

هر چیزی را که ما قشنگ و زیبا می یابیم به وسیله ی انسان اختراع شده یا تصویر گردیده است. جای تأسف است که او اغلب مجبور است رنج و عذاب را هم خلق کند حتی در این هم من کششی برای آراستن وتخفيف آنچه در زندگی یکنواخت و زشت است مشاهده می کنم.

در این طبیعتی که ما را احاطه کرده و این چنین دشمن ماست هیچ زیبایی و لطفی وجود ندارد، زیبایی چیزی است که انسان با عمقِ روحش می آفریند ، بدین ترتیب ، يك نفر فنلاندی، باتلاقها، جنگلها، سنگ های سرخ فام ورستنی های تنک و کم رشدش را به مناظر زیبا مبدل می سازد، ويك نفر عرب خود را متقاعد می سازد که بیابان زیباست. زیبایی در نتیجه ی تلاشِ انسان در راه اندیشه ی آن زیبایی زاییده میشود. من از توده های درهم برهم ومضرس کوه لذت نمی برم، بلکه از شکوه و عظمتی که انسان بدانها بخشیده است احساس وجد می کنم. من به همت بلند و سهولتی که انسان طبیعت را تغییر می دهد، آفرین می گویم، همت بلندی که برای موجود زمینی بی اندازه شگفت آور است .
اگر در این باره بیشتر تعمق شود، طبیعت اصلا” محلِ راحتی برای زندگی نیست. زلزله ها، گردباد ها، توفان ها، سیل ها، گرما و سرمای فوق العاده، حشراتِ مضر و میکروب ها و هزار و یك چیز دیگر را درنظر بیاورید، اگر انسان کمتر از این قهرمانی نشان می داد، این بلایا زندگی را غیرقابل تحمل می ساختند .

هستی ما همیشه و همه جا غم انگیز بوده است، ولی انسان این تراژدی های بیشمار را به آثار هنری تبدیل کرده است. من چیزی شگفت آورتر و عجیب تر از این تغییر شکل نمی شناسم. از این رو من دريك كتابچه ی شعر پوشكين، در رمانی از فلوبر ، هوشمندی و زیبایی بیشتری می بینم تا در چشمكِ سردِ ستارگان، آهنگِ یكنواختِ اقیانوسها، زمزمه ی جنگلها و یا سکوت بیابانها.

سکوت بیابان؟ «بورودین» آهنگساز روس آن را در یکی از آثارش به نحو بارزی منتقل کرده است، فجر شمالی؟ من نقاشی های «ویسلر» نقاش آمریکایی را بر آن ترجیح میدهم . وقتی “جان راسکین”، منتقد انگلیسی گفت: غروبهای انگلستان بعد از نقاشی های “ترنر” زیباتر شده است حقیقت عمیقی رابیان داشت. دنیایی که من در آن زندگی می کنم ، دنیای هاملت ها واتللوهای كوچك ، دنیای رومئوها، گوریوها، کارامازوفها ، دیوید کاپرفیلدها وآناکارنیناها، دنیایی از دون كيشوتها ودون ژوان های کوچک است .

داستان کوتاه-متهم-چخوف

صد سال تنهایی_گابریل گارسیا مارکز

جملات ناب از کتاب های مختلف

شعرا از این موجودات ناچیز، از اشخاص نظير ما چهره های با عظمتی به وجود آوردند و آنها را فناناپذیر ساختند.

ما در دنیایی زندگی می کنیم که ممکن نیست انسان را درك كرد، مگر آنکه کتابهایی که دانشمندان و ادبا درباره اش نوشته اند مطالعه کنیم . “ساده دل” اثر فلوبر برایم بسیار پر ارزش است. “رشد خاك” اثر کنوت هامسن مثل اودیسه مرا مبهوت ساخت. من مطمئن هستم که نوه های من «ژان کریستف» اثر رومن رولان را مطالعه خواهند کرد و به عظمت قلب و اندیشه ی این نویسنده و به عشق خاموش نشدنی او به بشریت احترام خواهند گذاشت.
من به خوبی آگاهم که در این روزها چنین عشقی را از مد افتاده تصور

می کنند ولی چه سودی دارد؟ این عشق بدون زوال به زندگیش ادامه می دهد و ما دايما” خوشی واندوهِ آن را زنده نگه می داریم . من حتی فکر می کنم که این عشق دايما” قوی تر و آگاهانه تر می شود. در عین حال که این امر قید و مانعی در راه تظاهراتش ایجاد می نماید ،
ولی از نامعقول بودنِ این احساس آن هم در این روزگارِ ما که مبارزه ی حادی برای زندگی در جریان است نمی کاهد.
من آرزوی شناختن چیزی جز انسان را ندارم و برای نزديك شدن به او، کتاب، راهنمای صمیمی و باگذشتی است. من دایما” نسبت به قهرمانانِ فروتنی که همه ی چیزهای زیبا و باشکوه، آفریده ی آنهاست، احترامی عمیق احساس می کنم.

ماکسیم_گورکی

امیدوارم روزی برسد که جامعه ی ما به عنوان الگوی کتابخوانی در دنیا معرفی بشود،به امید آن روز…

در یک کلام عاشق ادبیات. آنقدر نوشته ام که انگشتانم تاول زده است.

Leave a reply:

Your email address will not be published.


Site Footer