عطار نیشابوری معرفی و آثار
یافتن چهره ی واقعی عطار و اظهار نظر در باب او،با این همه افسانه های عجیب و غریب و گاه متناقض در باب زندگی ،آثار و افکار وی بسیار دشوار است.با این همه و با تکیه بر برخی اسناد معتبر می توان گفت که:
فریدالدین محمد عطار در حدود سال پانصدوچهل در کدکن نیشابور ولادت یافته است. وی ظاهرا مثل پدرش پیشه ی عطاری داشته است.
در کودکی و جوانی با علم و ادب آشنایی یافته ،نشانه ی معرفت به قرآن و حدیث و فقه و تفسیر و طب و نجوم و کلام و ادب در آثار وی هویداست. بدون شک عطار از شاعران نامدار عرصه ی ادب فارسی و از برجستگان عرفان ایرانی است. مؤید این مطلب سخن جلال الدین مولوی است که می گوید:
عطار روح و سنایی دو چشم او
ما از پی سنایی و عطار رفته ایم
اوست که با زبانی نرم و عموما دلنشین و دور از تکلف و تصنع راه را برای کمال رسانیدن اندیشه ی عرفانی در بیان جلال الدین محمد مولوی هموار نموده است و مولوی و بسیاری از بزرگان عرصه ی ادب و اندیشه های ناب عرفانی را وامدار خویش ساخته است.
این آزاد مرد آزاد اندیش که خویش را از قید تعلقات مادی رهانیده است و چنگ در حلقه ی آن زلف دوتا افکنده است راه نیک را نمایانده است که:
مرد می باید تمام این راه را
جان فشاندن باید این آگاه را
زندگی سراسر شور و عشق و ایثار وی در آفریدن آثاری سپری شد که هریک چون چراغی فروزان راهگشای اهل معرفت است.چه تنها اثر منثورش ((تذکره الاولیا)) و چه آثار منظومش که در تعداد آن اغراق شده است. ((الهی نامه_منطق الطیر_مصیبت نامه)) که مثنوی های قطعی و مشهور اوست و چه رباعیاتش ((مختارنامه)).این همه نشان از آن دارد او از روزی که شروع به شعر و شاعری کرد از مدح و ثنای خلق تن زد و زبان به تمجید ابنای بشری نگشود.
شکر ایزد را که درباری نیم
بسته ی هر ناسزاواری نیم
من زکس بر دل کجا بندی نهم
نام هر دون را خداوندی نهم
نه طعام هیچ ظالم خورده ام
نه کتابی را تخلص کرده ام
همت عالیم ممدوحم بس است
قوت جسم و قوت روحم بس است
پیش خود بردند پیشینیان مرا
تا به کی زین خویشتن بینان مرا
تا زکار خلق آزاد آمدم
در میان صد بلا شاد آمدم
فارغم زین زمره ی بدخواه نیک
خواه نامم بد کنید خواه نیک
((و با دلی دردمند و جگری سوخته به صفای باطن و صیقل درون و تزکیه ی نفس و اعراض از هوا و هوس ها پرداخت و به پاسداری دل خود مشغول شد تا آنجا که هفت شهر عشق را زیر پا گذاشت و هفت وادی پر خوف و خطر را با قدم اخلاص در نوردید و از عقبات سلوک و دشواریهای آن مردانه بگذشت…))
عطار در شرح حالات خود در غزلی چه نیکو گفته است:
گم شدم در خود نمی دانم کجا پیدا شدم
شبنمی بودم ز دریا غرقه در دریا شدم
سایه ای بودم ز اول بر زمین افتاده خوار
راست کان خورشید پیدا گشت ناپیدا شدم
می مپرس از من سخن زیرا که چون پروانه ای
در فروغ شمع روی دوست ناپروا شدم
در ره عشقش چون دانش باید و بی دانشی
لاجرم در عشق هم نادان و هم دانا شدم
چون همه تن دیده می بایست بود و کور شد
این عجایب بین چون بینا و نابینا شدم
چون دل عطار بیرون دیدم از هردو جهان
من ز تأثیر دل او بی دل و شیدا شدم
اما راه معرفت که عطار به کمال و زیبایی آن را به ما می نمایاند :(( از میان هفت وادی که طلب و عشق و معرفت و فناست می گذرد.در مرحله ی آخر که مقام فناست،طالب ، خویشتن را فانی می بیند و همه حق می شود،از فنای خویش به بقای حق می رسد و آنجا دیگر چیزی جز حق باز نمی ماند.معهذا طی این مراحل سلوک بی هدایت و ارشاد پیر ممکن نیست….بدین گونه،تصوف عطار،از آن گونه تصوف است که از راه شریعت جدا نمی شود و با آن که سراسر آن درد و اندوه است سوز و شورش آن مایه نیست که عقل و دین را یکسر بسوزد و نیست و نابود کند و اتصال مستقیم و ارتباط بی واسطه ی انسان و خدا را دعوی کند….
بدین ترتیب تصوف عطار با آنکه آکنده از درد و سوز و عشق و شور است ،تصوفی است معتدل و در حدی است که طریقت را با شریعت در می آمیزد و از ادعای حقیقت که سخنان بعضی صوفیه را رنگ دعوی و خودنمایی داده است می پرهیزد و ظاهرا همین مزیت است که در سخن او دردی و تاثیری خاص نهاده است و تعلیم او را در مذاق کسانی که جرأت و داعیه ی بلند پروازیهای تندروان گستاخ را ندارند تا این حد مطلبوب و دلپذیر کرده است….))
در باب منطق الطیر که مهم ترین و مشهورترین مثنوی عطار است نیز سخن بسیار است. دراین اثر عطار ضمن حکایتها و عموما از زبان هدهد،به ارشاد رهروان راه می پردازد و شکستن بت های گوناگونی را که مانع سلوک و وصول به حق است باز می نماید. اما بت اصلی که باید نابود گرددنفس انسانی است….
چرا که این اژدها هیچگاه آرام و قرار ندارد و همواره در حال تلاش برای دور کردن سالک است از راه، و از آنجا که ما این اثر را اثری سمبلیک (رمزی) می دانیم ناگزیر چه هدهد و چه سایر مرغان هر کدام مظهری از جماعت انسانی به شمار می آیند.چنانکه هدهد مرشد است و راهنما و شیخ راه. سیمرغ مظهر حقیقت است و هفت وادی هر کدام یکی از مراحل سیر و سلوک و سختیهای این وادیها خطراتی است که در مسیر سالک وجود دارد.
چه مرغانی که پای به راه می نهند و چه مرغانی که به بهانه های گوناگون از راه باز می مانند هر کدام می توانند نماینده ی گروهی از مردم باشند و رمزی از یک نحله ی تفکر..
اعتراضهایی که می کنند و پرسش هایی که دارند همان اعتراضات و پرسشهای گروههای مختلف دینی و مذهبی و صوفیان مختلف است. حکایت های منطق الطیر که هرکدام به گونه ای استدلالهای پیر مرشد و راهبر و راهنما و همان عطار است،بر لطف و تاثیراین اثر افزوده است.
به قلم دکتر نصرت الله محبی