رمان بینوایان اثر ویکتور هوگو
برای اهالی مطالعه،نویسندگان و تحلیلگران نام کتاب بینوایان واژه ای کاملا آشناست.کتابی که سالهای زیادی از چاپ آن می گذرد ولی هنوز مورد استقبال فراوان مردم و اهل کتاب قرار می گیرد. بینوایان تنها یک کتاب نیست ،یک الگوی ایده ال برای زندگی و بشریت است. بینوایان رمان نوشته شده به قلم ویکتور هوگو، نویسنده فرانسوی است که کتاب خود را برای اولین بار در سال 1862 منتشر کرد. کتاب بینوایان یکی از بزرگترین کتاب های جهان در قرن 19 بود و هنوز هم بعد از گذشت سال ها، همواره در لیست بهترین کتاب های دنیا قرار دارد.
رمان بینوایان در سیر داستانی خود به بررسی ماهیت قانون و اجرای حکم در دوران قرن هجدهم می پردازد و در ادامه راه گریزی به تاریخ، معماری، جامعه شناسی و مردمان آن زمان پرداخته است.
در مورد ویکتور هوگو
ویکتور هوگو، با نام کامل ویکتور ماری هوگو، شاعر، داستان نویس و نمایش نویس معروف فرانسوی است که با آثار فاخر خود در تمام دنیا شناخته شده است. ویکتور هوگو متولد 26 فوریه 1802 میلادی است و در سن 83 سالگی، در سال 1885 در گذشت.
ویکتور هوگو به عنوان یکی از بهترین نویسندگان فرانسوی شهرتی جهان دارد و آثار و اندیشه های سیاسی اش به بسیاری از زبان های زنده دنیا ترجمه شده است. ویکتور هوگو در زندگی خود روزها و سال های پر فراز و نشیب بسیاری را طی کرد. او فرزند یکی از فرماندهان ارتش ناپلئون بناپارت بود و در سال های کودکی، با جدایی مادر از خانواده، فرزند طلاق شد.
والدین وی و به خصوص مادرش آرزو داشت تا ویکتور جوان پزشک شود اما ویکتور از از اولین سال های جوانی روی به نویسندگی آورد. در سن 15 سالگی ویکتور جوان با شعر و نوشته هایش مورد توجه برخی از سیاستمداران و اعضای فرهنگستان فرانسه قرار گرفت. در سن 19 سالگی نیز مورد استقبال ویژه لویی شانزدهم قرار گرفت و به قدری به اشعار ویکتور هوگو علاقه داشت که سالانه مقرری به وی می پرداخت.
در طی سال های فعالیت ویکتور هوگو، بالغ بر 50 اثر در عرصه های مختلف شعر، رمان، داستان و نمایشنامه به جای ماند، اما معروفترین اثر بجا مانده از ویکتور هوگو، همان رمان خواندنی و جذاب بینوایان است.
بینوایان اثری است که در 1862، یعنی شسصت سالگی ویکتور هوگو به وجود آمد و وقتی نوشتن رمان خود را به پایان رساند، به قدری از کارش رضایت داشت که می گفت دیگر هراسی از مردن ندارد؛ چرا که رسالت خود را به پایان برده است.
ویکتور هوگو نویسنده بینوایان
کتاب بینوایان به خصوص با شروع انقلاب ژوئن در سال 1815 فرانسه شهرت بیشتری پیدا کرد. این رمان به بررسی زندگی چند شخصیت متفاوت می پردازد که هر یک دارای ویژگی های خاص خود هستند.
محوریت این داستان بر اساس زندگی محکوم سابقه داری به نام ژان وال ژان است که تا انتهای داستان به رستگاری می رسد. در رمان بینوایان شاهد بررسی قانون و نحوه اجرا، تاریخ فرانسه، معماری شهری، سیاست، فلسفه اخلاق، قضاوت، ماهیت عشق و مذهب هستیم. از این شاهکار ارزشمند بارها تئاتر، نمایش و فیلم های مختلفی ساخته شد و همچنان نیز بعد از سال ها مخاطبین خود را دارد.
رمان بینوایان اثر ویکتور هوگو
روند داستان بینوایان و شخصیت های اصلی آن
روند داستان بینوایان در بخش اول با معرفی شخصیتی به نام فانتین آغاز می شود. فانتین در «دینی» قرار دارد، نام روستایی که ژان وال ژان پس از 19 سال به آن باز می گردد. فردی که 19 سال حبس را پشت سر گذاشته است، 5 سال برای دزدیدن یک نان برای خواهر و خانواده اش و 14 سال به دلیل فرار های متعدد از زندان.
ژان والژان برای اجاره اتاق به یک مهمانخانه می رود ولی به دلیل داشتن نشانه زرد رنگ بر روی کارت شناسایی اش، که نشانی از دوره محکومیت در کار اجباری است، موفق به اجاره اتاق نمی شود و در خیابان می خوابد. در این زمان با اسقف مایرل آشنا می شود و این اسقف به او پناه می دهد.
روند داستان از این نقطه شکل جدی تری به خود می گیرد و والژان تعدادی از ظروف نقره اسقف را می دزد و وقتی توسط پلیس دستگیر می شود، با رفتار خیرخواهانه اسقف دینی مواجه می شود که دو شمعدانی نقره هم به او می دهد و می گوید که اینها را خودم به والژان داده ام و شمعدانی ها را هم جا گذاشته بوده است. این همان جایی است که روند تغییر در تفکر و شخصیت ژان والژان آغاز می شود.
رمان بینوایان نوشته ویکتورهوگو
در نیمه های داستان شاهد معرفی شخصیت های دیگری به نام خانواده تناردیه و کوزت می شویم، شخصیت های معروفی که در کنار والژان، هسته اصلی داستان بینوایان را تشکیل می دهند.
در بخش دوم شاهکار بینوایان تمرکز بیشتری برروی معرفی کوزت صورت می گیرد و به صورت جدی وارد داستان می شود. این اتفاق همزمان با ورود ژان وال ژان به مهمانخانه خانواده تناردیه هاست. زمانی که والژان متوجه رفتار بسیار بد خانواده تناردیه با کوزت می شود، اقدام به قبول سرپرستی کوزت می کند و به همراه این دخترک مظلوم از مهمانخانه تناردیه ها می روند.
در سوم فصل از این کتاب، محوریت داستان بر معرفی و آشنایی با فعالیت های فردی به نام ماریوس هستیم. فردی که پدرش در جنگ واترلو شرکت داشته و توسط گروهبان تناردیه نجات داده می شود. از همان زمان پدر ماریوس به او توصیه می کند تا فردی به نام گروهبان تناردیه را پیدا کند. هرچند که تناردیه به فکر دزدی از اجساد جنگ واترلو بود و کاملا بر حسب اتفاق جان پدر ماریوس را نجات می دهد.
بخش چهارم و بخش پنجم این شاهکار ادبی به ترتیب به نام های «ترانه کوچک پلومه و حماسه کوچک سن دنی» و «ژان والژان» شناخته می شوند. در فصل آخر کتاب که تماما حول محور معرفی ژان والژان است، ماریوس و کوزت باهم ازدواج می کنند و همچنان شاهد حضور تناردیه ها هستیم. در آخرین صفحات کتاب ژان والژان داستان زندگی مادر کوزت را به او می گوید و بعد از سال ها نام مادرش را هم به او می گوید و در آرامش کامل نفس های آخر خود را می کشد. سرانجام نیز در گورستان پرلاشز دفن می شود.
کتاب بینوایان اثر ویکتور هوگو چند جلد است؟
کتاب بینوایان یکی از اثرگذارترین کتاب های قرن 19 در تمام دنیاست که برخلاف انتظار، مخاطبین بسیاری پیدا کرد و به طبع شاهد نقد های بسیاری هم بود. بسیاری از این نقد ها منفی هم بودند و بازهم با توجه به چنین نقد هایی، همچنان رمان بینوایان، موفق ترین اثر در سطح بین المللی بود.
کتاب بینوایان به عنوان یکی از موفق ترین رمان های فرانسوی در دنیا، در دو جلد نوشته شده است و ترجمه این کتاب به زبان فارسی نیز برای اولین بار توسط پدر پروین اعتصامی صورت گرفت.
فیلم موزیکال بینوایان
کتاب بینوایان تا به حال بارها مورد اقتباس قرار گرفته و چندین بار به صورت تئاتر و فیلم نیز به روی صحنه اجرا به نمایش کشیده شده است. بینوایان رمانی است که انسان دوستی و عشق به هم نوع و فقرا را در بهترین حالت ممکن به تصویر کشده است. در این میان فیلم سینمایی موزیکال بینوایان از موفق ترین آثاری است که توانسته شاهکار بینوایان را به خوبی به تصویر بکشد . این فیلم سینمایی در سال 2013 و در سه رشته بهترین بازیگر نقش مکمل زن، بهترین گریم و بهترین ترکیب صدا جایزه اسکار را نصیب خود کرد و در 8 رشته نامزد دریافت این جایزه شد.
فیلم سینمایی موزیکال بینوایان
چنین صحنه سازی هایی با استفاده از داستانی گیرا، شخصیت هایی متنوع و بهترین تصویر سازی در صحنه های بی عدالتی و فقر به نمایش گذاشته شده است و ذهن هر خواننده ای را به خود معطوف می کند.
رمان بینوایان اثر ویکتور هوگو
بخش هایی از کتاب بینوایان
کتاب بینوایان با عنوان فرانسوی Les Misérables بهترین نمونه از کتاب هایی سازنده و پر مغز برای خوانندگان در سراسر دنیاست و بهترین نمونه از رمان هایی که در تمام اعصار به جای خواهد ماند.
کتاب بینوایان تماما به بیان سوم شخص مفرد نوشته شده و در بخش های مختلف زمان به جلو و یا عقب می رود تا به غایت اصلی نویسنده نزدیک شویم. بینوایان فرانسه زمان خود را از تمام دیدگاه های عاشقانه، سیاسی، اجتماعی، قانونی و فرهنگی به تصویر می کشد و نزدیک به 17 سال از زندگی ویکتور هوگو را می طلبید. در ادامه بخشی از این رمان زیبا آورده شده است:
« در یکی از نخستین روزهای ماه اکتبر ۱۸۱۵، تقریبا یک ساعت پیش از غروب آفتاب، مردی که پیاده سفر میکرد، داخل شهر کوچک دینی میشد. سکنه کمیابی که در آن لحظه جلو پنجرهشان، یا بر آستانه خانهشان بودند، این مسافر را با یک نوع اضطراب مینگریستند. مشکل بود که راهگذری با ظاهری فلاکتبارتر از این دیده شود.
رمان بینوایان اثر ویکتور هوگو
این، مردی بود میانه بالا، چهارشانه، تنومند، در کمال سن. ممکن بود چهل و شش یا چهل و هشت سال داشته باشد. کلاهی با آفتابگردان چرمی متمایل به پایین، قسمتی از چهره سوخته شده از تابش آفتاب و وزش باد و خیس شده از عرقش را میپوشاند. پیراهنش از متقال درشت زرد، بسته شده به گردنش با لنگر کوچکی از نقره، سینه پشمآلودش را نمایان میگذاشت. کراواتی داشت به شکل طناب، به گردن پیچیده؛ شلواری از کتان آبی مستعمل و از هم گسیخته، یک زانویش سفید، زانوی دیگرش سوراخ؛ نیمتنه کهنهای خاکستری رنگ و پاره پاره، وصله خورده به یک آرنج با ماهوت سبز دوخته شده با ریسمان؛ بر پشت یک توبره سربازی، کاملا انباشته، به خوبی مسدود، و بسیار نو؛ بر دست چوبدستی بزرگ گردهدار؛ پاها بیجوراب در کفشهایی نعلدار؛ سر چیده شده، و ریش، بلند. (جلد اول – صفحه ۳۰۴)
هرگز نه از دزدان بترسیم، نه از آدمکشان. اینها خطرات بیرونیاند، خطرات کوچکند. از خودمان بترسیم. دزدان واقعی، پیشداوریهای ما هستند؛ آدمکشان واقعی نادرستیهای ما هستند. مهالک بزرگ در درون مایند. چه اهمیت دارد آنچه سرهای ما را یا کیسه پولمان را تهدید میکند! نیندیشیم جز در آنچه که روحمان را تهدید میکند. (جلد اول – صفحه ۲۶۰)
یکشنبه شبی، موبو ایزابو، نانوای میدان کلیسا در فاورول، برای خفتن مهیا میشد که ناگهان صدای ضربت سختی را که بر در آهنی شیشهدار جلو دکانش وارد آمد، شنید. به موقع پشت در رسید و دید که یک دست و بازو از میان سوراخی که بر در آهنین و بر شیشه ایجاد شده بود به درون آمده است. دست نانی برداشت و برد. ایزابو شتابان بیرون آمد. دزد با همه قوت پاهایش میگریخت. ایزابو دنبالش دوید و دستگیرش کرد. دزد، نان را دور انداخته بود. اما دستش هنوز خونآلود بود. این، ژان والژان بود. (جلد اول – صفحه ۳۳۵)
معرفی لئو تولستوی
با شرافت از دسترنج خود زیستن، چه نعمت آسمانی! (جلد اول – صفحه ۴۵۶)
از بازگشتن یک فکر به مغز، به آن اندازه میتوان جلوگیری کرد که از بازگشتن آب دریا به ساحل بتوان جلو گرفت. برای ملاح، این، جزرومد نامیده میشود؛ برای گناهکار، پشیمانی نام دارد. خدا، جان را مانند اقیانوس میشوراند. (جلد اول – صفحه ۵۱۳)
کوزت بالا میرفت، پایین میآمد، میشست، پاک میکرد، چنگ میزد، میروفت، میدوید، جان میکند، نفسنفس میزد، چیزهای سنگین را جابهجا میکرد، و با آنکه بسیار ضعیف بود، کارهای بزرگ و دشوار انجام میداد. نسبت به او هیچ رحم در کار نبود؛ خانمی بیدادگر و آقایی زهرآگین داشت. شیرکخانه تناردیه به منزله دامی بود که کوزت در آن افتاده بود و میلرزید. حد اعلای فشار به وسیله این خدمتگزاری مخوف صورت حقیقت به خود گرفته بود. طفلک چیزی بود مثل مگس در خدمت عنکبوتها. (جلد اول – صفحه ۶۹۶)
یک دختر بچه که عروسک نداشته باشد تقریبا به همان اندازه بدبخت و به طور کلی همچنان ممتنع است که یک زن بچه نداشته باشد. پس کوزت هم از شمشیر عروسکی ساخته بود.
رمان بینوایان اثر ویکتور هوگو