ایرج جنتی عطایی
ایرج جنتی عطایی کیست؟ برای کسانی که اهل شعر و موسیقی هستند ایرج جنتی عطایی نامی بسیار آشنا و محبوب است.شاید آنهایی که به این نام ماندگار علاقه دارند مهم باشد که بیوگرافی او را بدانند، چه کسی بوده،کجا به دنیا آمده است و محل زندگی و تاریخ تولدو تاریخ فوت و نام اشعار ، ترانه ها و آثارش را بدانند.
ایرج جنتی عطایی فیلم نامه و نمایش نویس و کارگردان تئاتر و از همه مهمتر ترانه سرا که اکثر علاقمندان او را به خاطر ترانه هایش می شناسند، وی در 19 دی ماه 1325 در مشهد از پدری تبریزی و مادری اهل عشق آباد ترکمنستان به دنیا آمد. مادرش بدنبال سختی های حکومت استالینی اتحادیه جماهیر شوروی مجبور به ترک وطن شد به مشهد مهاجرت کرد. پدرش در نیروی هوایی مشغول بود و به همین خاطر چند سالی را مجبور شد تا در دزفول به همراه خانواده زندگی کنند.خیلی زود و دوران کودکی به تهران مهاجرت کردند و عمده ی فعالیت های هنری ایرج از این دوره کلید خورد.
از آنجا که پدر به موسیقی علاقه داشت ، ایرج از نوجوانی علاقه مند به موسیقی شده بود. پدرش سازهای تار ، فلوت ، گارمون را می نواخت و در خلوت خود آواز می خواند.سالها به توصیه پدرش ویولن می نواخت اما نه بصورت حرفه ای . وی در نهایت تصمیم گرفت بجای نوازندگی به ترانه سرایی رو آورد. اما ایرج به گفته خودش قبل از آنکه ترانه سرا باشد کارگردان تئاتر بوده است. وی از 7 سالگی در حرفه ی تئاتر فعالیت کرده است و فارغ التحصیل رشته ی تئاتر از مدرسه ی هنرهای دراماتیک تهران می باشد. همچنین ایرج جنتی عطایی دانش آموخته ی جامعه شناسی هنر از کالج چلسی انگلستان می باشد.
ایرج جنتی عطایی ترانه سرایی را از اویل دهه ی چهل شروع کرد. همچون بسیاری از هنرمندان مطرح ، در آن زمان کار خود را بصورت آماتور از رادیو شروع کرد و اولین کار رسمی اش که از رادیو پخش شد ترانه ای برای ملودی از سلیمان اکبری سروده بود با عنوان شِکوه که روز جمعه از برنامه ی رادیو پخش شد.بعدها در گروه حرفه ای تر با یکی از بهترین آهنگ سازان موسیقی پاپ ایران پرویز مقصدی آغاز کرد.
یکی از مشهورترین ترانه هایی که در این دوره سرود ترانه ی گل سرخ به خوانندگی ویگن بود. بعدها در کنار ترانه سرایانی همچون اردلان سرفراز ، شهیار قنبری ، منصور تهرانی و.. به استدیو طنین پیوست. و با آهنگسازان برجسته ی آن زمان همچون واروژان ، حسن شماعی زاده ، بابک بیات و خوانندگانی همچون داریوش ، ابی ، گوگوش و… کار کرد.
با شروع موج نوی ترانه سرایی در اوایل دهه ی پنجاه و تولد موسیقی پاپ در ایران ترانه سرایی جنتی عطایی به اوج خود رسیده بود وی با همراهی دوست دوران نوجوانی اش بابک بیات در سال 1352 ترانه ی جنگل را با اجرای داریوش اقبالی منتشر کرد. اما این ترانه به همراه ترانه های بن بست و خونه از دید سازمان امنیت کشور در آن زمان ساواک سیاسی ، بر خلاف ارزش های حکومتی و عبور از خط قرمزها محسوب شد به همین دلیل در سال 1353 به همراه داریوش دستگیر شدند. به همین دلیل او جایزه ی فروغ خود را که در سال 1351 به پاس ارزش های هنری و اجتماعی ترانه هایش دریافت کرده بود پس داد.
همانند بسیاری از هنرمندان ایرانی در زمان انقلاب در سال 57 به ترک میهن تن داد و به انگلستان مهاجرت کرد و همچنان پس از آن در تبعید نیز به ترانه سرایی پرداخت و ترانه های ماندگاری را از خود بجا گذاشت. در طول فعالیت های هنری خود پیش و پس از انقلاب بیش از 300 ترانه سروده است.
همچنین از ایرج جنتی عطایی چندین کتاب نیز منتشر شده است کتابهایی همچون :
سلام کن به عشق به انسان ، ترانه های سال های 2006 تا 2018
زمزمه های یک شب 30 ساله ، گزیده ای از ترانه ها
از معروفترین نمایشنامه های نوشته توسط این هنرمند آثار زیر می باشند:
سوگنامه برای تو ـ ۱۳۵۷ (بازیگران: خسرو شکیبایی، اسماعیل بختیاری، مهدی محمدیپور، حسین عابد، جلال اسماعیلزاده)
شکستن و رَستن – ۱۳۵۸
زخمهای ما (انگلیسی) ـ ۱۹۸۳
فاخته دهاندوخته ـ ۱۹۸۶
پرومته در اوین ـ ۱۹۸۷
رستمی دیگر اسفندیاری دیگر ـ ۱۹۹۲
پروانهای در مشت ـ ۱۹۹۵
رفت و برگشت ـ ۲۰۰۰
یک رؤیای خصوصی، (چاپ نشده) ۱۳۹۲
خورشید شب (انگلیسی) ـ گزیده آثار۱۹۸۹
برخی از مهمترین ترانه های ایرج جنتی عطایی :
غروب آشنا ، ویگن ، آهنگساز پرویز مقصدی
گل سرخ ، ویگن ، آهنگساز پرویز مقصدی
دختر رویایی ، عارف ، آهنگساز پرویز مقصدی
قصه ی وفا ، گوگوش ، آهنگساز پرویز مقصدی
بیقرار ، گوگوش ، آهنگساز پرویز مقصدی
رقص برگ ها ، عارف ، آهنگساز واروژان
باور کن ، گوگوش ، آهنگساز سلیمان اکبری
حکایت ، گوکوش ، آهنگساز سورن
بیگانه ، عارف ، آهنگساز پرویز مقصدی
با نام تو ، عارف ، آهنگساز حسن لشکری
مرد تنها ، عارف ، آهنگساز سورن
پسرم ، داریوش ، آهنگساز بابک بیات
شهر غم ، داریوش ، آهنگساز بابک بیات
جنگل ، داریوش ، آهنگساز بابک بیات
علی کنکوری ، داریوش ، آهنگساز بابک بیات
شب شیشه ای ، گوکوش ، آهنگساز واروژان
بن بست ، داریوش ، آهنگساز بابک بیات
همسفر ، گوگوش ، آهنگساز واروژان
خاتون ، ابی ، آهنگساز بابک بیات
سایه ، ابی ، آهنگساز بابک بیات
کندو ، ابی ، آهنگساز بابک بیات
قصه گل و تگرگ ، عارف ، آهنگساز سیاوش قمیشی
گل بیتا ، داریوش ، آهنگساز صادق نوجوکی
طلوع کن ، ابی ، آهنگساز اسفندیار منفردزاده
آواز خاموش ، بیژن مرتضوی ، آهنگساز فرید زلاند
قصه ی تو قصه ی من ، لیلا فروهر ، آهنگساز سیاوش قمیشی
درخت ، ابی ، آهنگساز سیاوش قمیشی
شب نیلوفری ، ابی ، آهنگساز سیاوش قمیشی
تحمل کن ، ابی ، آهنگساز سیاوش قمیشی
و…
تو اگر میداستی
که چه زخمی دارد
که چه دردی دارد
خنجر از دست عزیزان خوردن
از من خسته نمی پرسیدی
آه ای مرد چرا تنهائی ايرج جنتی عطائی
شب آشیان شب زده
چکاوک شکسته پر
رسیده ام به ناکجا
مرا به خانه ام ببر
کسی به یاد عشق نیست
کسی به فکر ما شدن
از آن تبار خود شکن
تو مانده ای و بغض من
از این چراغ مردگی
از این بر آب سوختن
از این پرنده کشتن و
از این قفس فروختن
چگونه گریه سر کنم
که یار غمگسار نیست
مرا به خانه ام ببر
که شهر ، شهر یار نیست ايرج جنتی عطائی
تو نمی دانی
چگونه خدا را
تیرباران می کنند
تا شیطان ها را بترسانند .
چگونه گل ها را گردن می زنند
و کبوتران را داغ .
چگونه خونِ نفت
در رگِ جوی هایِ طمع
دَلَمه می بندد .
چگونه درختان دار می شوند
و دست ها تازیانه .
و ایران چگونه
– تکه تکه می شود
زیرِ ساطورِ وحشت … ايرج جنتی عطائی
بگذار سربازان
بچه ها را
تیرباران کنند
که هر فرمانِ “آتش”
اعتراف به
حضورِ ظلمت است … ايرج جنتی عطائی
برای من که در بندم
چه اندوه آوری ای تن
فراز وحشت داری
فرود خنجری ای تن
غم آزادگی دارم
به تن دلبستگی تا کی ؟
به من بخشیده دلتنگی
شکستن های پی در پی
در این غوغای مردم کش
در این شهر به خون خفتن
خوشا در چنگ شب مردن
ولی از مرگ شب گفتن
چرا تن زنده و عاشق
کنار مرگ فرسودن
چرا دلتنگ آزادی
گرفتار قفس بودن
قفس بشکن که بیزارم
از آب و دانه در زندان
خوشا پرواز ما حتی
به باغ خشک بی باران… ايرج جنتی عطائی
با توام ، با تو که دستت
دست دنیا ساز رنجه
با توام با تو که بغضت
معنی آواز رنجه
اگه یخ باد ستمگر
پی قتل عام برگه
اگه این باغ برهنه
باغ تاراج تگرگه
اگه بی پناهی گل
رنگ بی پناهی ماست
دستتو بذار تو دستم وقت پیوند درختاست
رو تن سخت درختا
بنویس و دوباره بنویس
که شکست یک شقایق
مرگ باغ ، مرگ بهار نیست ايرج جنتی عطائی
شعر من از عذاب تو ، گزند تازیانه شد
ضجه ی مغرور تنم ، ترنم ترانه شد
حماسه ی زوال من ، در شب تلخ گم شدن
ضیافت خواب تو را ، قصه ی عاشقانه شد
برای رند در به در ، این من عاشق سفر
وای که بی کرانی حصار تو کرانه شد… ايرج جنتی عطائی
ضیافت های عاشق را
خوشا بخشش ، خوشا ایثار
خوشا پیدا شدن در عشق
برای گم شدن در یار
چه دریایی میان ماست
خوشا دیدار ما در خواب
چه امیدی به این ساحل
خوشا فریاد زیر آب
خوشا عشق و
خوشا خون جگر خوردن
خوشا مردن
خوشا از عاشقی مردن
اگر خوابم اگر بیدار
اگر مستم اگر هوشیار
مرا یارای بودن نیست
تو یاری کن مرا ای یار
تو ای خاتون خواب من
من تن خسته را دریاب…
به خاطر آور ، که آن شب به برم
گفتی که : بی تو ، ز دنیا بگذرم
کنون جدایی نشسته بین ما
پیوند یاری ، شکسته بین ما
گریه می کنم
با خیال تو
به نیمه شب ها
رفته ای و من
بی تو مانده ام
غمگین و تنها
بی تو خسته ام
دل شکسته ام
اسیر دردم
از کنار من
می روی ولی
بگو چه کردم
رفته ای و من آرزوی کس
به سر ندارم
قصه ی وفا با دلم مگو
باور ندارم ايرج جنتی عطائی
تو کدوم کوهی که خورشید
از تو چشم تو می تابه
چشمه چشمه ابر ایثار
روی سینه ی تو خوابه
تو کدوم خلیج سبزی
که عمیق ، اما زلاله
مثل اینه پاک و روشن
مهربون مثل خیاله
کاش از اول می دونستم
که تو صندوقچه ی قلبت
مرهمی داری برای
زخم این همیشه خسته
کاش از اول می دونستم
که تو دستای نجیبت
کلیدی داری برای
درای همیشه بسته
تو به قصه ها می مونی
ساده اما حیرت آور
شوق تکرار تو دارم
وقتی می رسم به آخر … ايرج جنتی عطائی
آدم خیلی حقیره بازیچهء تقدیره
پل بین دو مرگه مرگی که ناگزیره
حتی خود تولد آغاز راه مرگه
حدیث عمر و آدم حدیث باد و برگه
آغاز یک سفر بود وقتی نفس کشیدیم
با هر نفس هزار بار به سوی مرگ دویدیم
تو این قمار کوتاه نبرده هستی باختیم
تا خنده رو ببینیم از گریه آینه ساختیم… ايرج جنتی عطائی
برای خواب معصومانه ی عشق
کمک کن بستری از گل بسازیم
برای کوچ شب هنگام وحشت
کمک کن با تن هم پل بسازیم
کمک کن سایه بونی از ترانه
برای خواب ابریشم بسازیم
کمک کن با کلام عاشقانه
برای زخم شب مرهم بسازیم
بذار قسمت کنیم تنهاییمونو
میون سفره ی شب تو با من
بذار بین من و تو دستای ما
پلی باشه واسه از خود گذشتن… ايرج جنتی عطائی
تو فکر یک سقفم
یک سقف بی روزن
یک سقف پا برجا
محکم تر از آهن
سقفی که تن پوش هراس ما باشه
تو سردی شبها لباس ما باشه
سقفی اندازه ی قلب من و تو
واسه لمس تپش دلواپسی
برای شرم لطیف اینه ها
واسه پیچیدن بوی اطلسی
زیر این سقف با تو از گل
از شب و ستاره می گم
از تو و از خواستن تو
میگم و دوباره می گم
زندگیمو زیر این سقف
با تو اندازه می گیرم
گم می شم تو معنی تو
معنی تازه می گیرم …
تو از کدوم قصه ای که خواستنت عادته
نبودنت فاجعه ، بودنت امنیته
تو از کدوم سرزمین ، تو از کدوم هوایی
که از قبیله ی من ، یه آسمون جدایی
اهل هر جا که باشی
قاصد شکفتنی … ايرج جنتی عطائی
برچسبها: ایرج جنتی عطایی, اشعار ایرج جنتی عطایی
+ پنجشنبه دوم خرداد ۱۳۹۸ | پیام شما
ایرج جنتی عطایی : تنهايي يك دشت بزرگ
توي تنهايي يك دشت بزرگ
كه مثل غربت شب بي انتهاست
يه درخت تن سياه سربلند
آخرين درخت سبز سرپاست
رو تنش زخمه ولي زخم تبر
نه يه قلب تير خورده نه يه اسم
شاخه هاش پر از پر پرنده هاست
كندوي پاك دخيل و طلسم
چه پرنده ها كه تو جاده كوچ
مهمون سفره ي سبز اون شدن
چه مسافرا كه زير چتر اون
به تن خستگيشون تبر زدن
تا يه روز تو اومدي بي خستگي
با يه خورجين قديمي قشنگ
با تو نه سبزه نه آينه بود نه آب
يه تبر بود با تو با اهرم سنگ
اون درخت سربلند پرغرور
كه سرش داره به خورشيد ميرسه منم منم
اون درخت تن سپرده به تبر
كه واسه پرنده ها دلواپسه منم منم
من صداي سبز خاك سربي ام
صدايي كه خنجرش رو بخداست
صدايي كه توي بهت شب دشت
نعره اي نيست ولي اوج يك صداست
رقص دست نرمت اي تبر به دست
با هجوم تبر گشنه و سخت
آخرين تصوير تلخ بودنه
توي ذهن سبز آخرين درخت
حالا تو شمارش ثانيه هام
كوبه هاي بي امونه تبره
تبري كه دشمنه هميشه ي
اين درخت محكم و تناوره
من به فكر خستگي هاي پر پرنده هام
تو بزن، تبر بزن
من به فكر غربت مسافرام
آخرين ضربه رو محكمتر بزن
“ایرج جنتی عطایی”
برچسبها: ایرج جنتی عطایی, شعر ایرج حنتی, اشعار جنتی عطایی, ترانه های ایرج جنتی
+ جمعه یکم تیر ۱۳۹۷ | يک نظر
ایرج جنتی عطایی / شعر من از عذاب تو گزند تازيانه شد
ایرج جنتی عطایی :
شعر من از عذاب تو گزند تازيانه شد
ضجه مغرور تنم ترنم ترانه شد
حماسه زوال من در شب تلخ گم شدن
ضيافت خواب تو را قصه عاشقانه شد
برای رند در به در اين من عاشق سفر
وای كه بی كرانه حصار تو كرانه شد
وای كه در عزای عشق کشته شد آشنای عشق
وای كه نعره های عشق زمزمه شبانه شد
ای تكيه گاه تو تنم سنگر قلب تو منم
وای كه نيزه تو را سينه من نشانه شد
درخت پير تن من دوباره سبز می شود
كه زخم هر شكست من حضور يک جوانه شد
وای كه در حضور شب در بزم سوت و كور شب
شب كور وحشت تو را قلب من آشيانه شد
وای كه آبروی تو مرد اناالحق گوی تو
بر آستان كوی تو جان داد و جاودانه شد
من همه زاری منم زخمی زخمه تنم
برای های های من زخمه تو بهانه شد
درخت پیر تن من دوباره سبز می شود
هرچه تبر زدی مرا زخم نشد جوانه شد
برچسبها: ایرج جنتی عطایی, شعرهای ایرج جنتی, شعر جنتی عطایی, شعر ترانه جنتی
+ چهارشنبه هفتم تیر ۱۳۹۶ | نظرات
ایرج جنتی عطایی : کدوم شاعر ، کدوم عاشق ، کدوم مرد
ایرج جنتی عطایی :
کدوم شاعر ، کدوم عاشق ، کدوم مرد
تو رو دید و به یاد من نیفتاد
به یاد هق هق بی وقفه ی من
توی آغوش معصومانه ی باد
تو اسمت معنی ایثار آبه
برای خاک داغ خستگی ها
تو معنای پناه آخرینی
واسه این زخمی دلبستگی ها
نجیب و با شکوه و حیرت آور
تو خاتون تمام قصه هایی
تو بانوی ترانه هامی اما
مثل شکستن من بی صدایی
تو باور می کنی اندوه ماه رو
تو می فهمی سکوت بیشه ها رو
هجوم تند رگبار تگرگی
که می شناسی غرور شیشه ها رو
تو معصومی مثل تنهایی من
شریک غصه های شبنم و نور
تو تنهایی مثل معصومی من
رفیق قله های پاک و مغرور
ببین ، من آخرین برگ درختم
درخت زخمی از تیغ زمستون
منو راحت کن از تنهایی من
منو پاکیزه کن با غسل بارون
تو تنها حادثه ، تنها امیدی
برای قلب من ، این قلب مسموم
ردای روشن آمرزشی تو
برای این تن محکوم محکوم
نجیب و با شکوه و حیرت آور
تو خاتون تمام قصه هایی
تو بانوی ترانه هامی ، اما
مثل شکستن من بی صدایی
ایرج جنتی عطایی
برچسبها: ایرج جنتی عطایی, بهترین شعرها, شعر ترانه, اشعار جنتی عطایی
+ شنبه نوزدهم فروردین ۱۳۹۶ | نظرات
ایرج جنتی عطایی / مرگ باغ ، مرگ بهار نیست
ایرج جنتی عطایی :
با توام ، با تو که دستت
دست دنیا ساز رنجه
با توام با تو که بغضت
معنی آواز رنجه
اگه یخ باد ستمگر
پی قتل
عام برگه
اگه این باغ برهنه
باغ تاراج تگرگه
اگه بی پناهی گل
رنگ بی پناهی ماست
دستتو بذار تو دستم وقت پیوند درختاست
رو تن سخت درختا
بنویس و دوباره بنویس
که شکست یک شقایق
مرگ باغ ، مرگ بهار نیست
از: ایرج جنتی عطایی
برچسبها: ایرج جنتی عطایی, بهترین شعرها, شعر ترانه, اشعار جنتی عطایی
+ شنبه نوزدهم فروردین ۱۳۹۶ | نظرات
ایرج جنتی عطایی : تو به خود نگاه میکنی
ایرج جنتی عطایی :
تو به خود نگاه میکنی
آینه سیاه میکنی
پرده بر ترانه میکشی
پنجره تباه میکنی
من ستاره آه میکشم
دست روی ماه میکشم
نوازش نسیم میکنم
روی شب نگاه میکشم
میعادگاه ما : انسان و آبادی
تاریخ آینده : میدان آزادی
تو با گلوله ، من با گل
تو با شلیک ، من با آواز
تو زرد نفرت و کبود کین
من سرخ عشق و سبز پرواز
کسب تو قتل گل و شبنم
اعدام باد و نور و دریا
کار من کشت چراغ و دف
تیمار رنگ و رقص و رویا
میعادگاه ما : انسان و آبادی
تاریخ آینده : میدان آزادی
از:ایرج جنتی عطائی
برچسبها: ایرج جنتی عطایی, بهترین شعرها
+ شنبه نوزدهم فروردین ۱۳۹۶ | نظرات
ایرج جنتی عطایی / … و در شرم خیابان
ایرج جنتی عطایی :
… و در شرم خیابان
و در اندوه میدان
– خیابانی که میشد:
رهاییراهِ سبزِ راهیانِ عشق باشد
و میدانی که میشد
جایگاه ایمن تندیس آزادی
فراز دستهای دوستی باشد-
غریب و بسته و ناکام،
گریانند.
و یاران
یاوران
تبار مهربانان با صدا و نور
فصول ممتد بد را
نگفته آری و
مانده به هوشیاری
اسیر دخمههای ساکت و نمور
از دیسال
تا امسال
سبوی زهرهای زخمهای باشکوه سینههاشان را
بهنام صبح آزادی
چه نوشانوش
گوشاگوش
نوشانند…
« ایرج جنتی عطایی »
برچسبها: ایرج جنتی عطایی, بهترین شعرها, شعر ترانه, اشعار جنتی عطایی
+ شنبه نوزدهم فروردین ۱۳۹۶ | نظرات
ایرج جنتی عطایی : صدای تو بیداری بیشه
ایرج جنتی عطایی :
صدای تو بیداری بیشه
آواز سبز برگه
صدای تو پر وسوسه مثل
شبخونی تگرگه
صدای تو آهنگ شکستن
بغض یه دنیا حرفه
تصویری از آواز صریح
قندیل نور و برفه
هیچ کی مثل تو نبود
هیچ کی مثل تو نبود
هیچ کی مثل تو منو باور نکرد
هیچ کی با من مثل تو
توی نقب شب من سفر نکرد
هیچ کی مثل تو نبود
ساده مثل بوی پاک اطلسی
یا بلوغ یه صدا
میون دغدغهء دلواپسی
هیچ کی مثل تو نبود
هیچ کی مثل تو نبود
تو غرورت مثل کوه
مهربونیت مثل بارون مثل آب
مثل یه جزیره دور
مثل یه دریا پر از وحشت خواب
هیچ کی مثل تو نبود
هیچ کی مثل تو نبود
هیچ کی مثل تو نرفت
هیچ کی مثل تو نموند
شعرای تنهاییمو
هیچ کی مثل تو نخوند
همه حرفام مال تو
همه شعرام مال تو
دنیای من شعرمه
همه دنیام مال تو
هیچ کی مثل تو نبود
برچسبها: ایرج جنتی عطایی, بهترین شعرها, شعر ترانه, اشعار جنتی عطایی
+ جمعه یکم بهمن ۱۳۹۵ | نظرات
ایرج جنتی عطایی : سقف ما هر دو یه سقف دیوارامون یه دیوار
ایرج جنتی عطایی :
سقف ما هر دو یه سقف دیوارامون یه دیوار
آسمون یه آسمون بهارامون یه بهار
اما قلبامون دوتا دستامون از هم جدا
گریه هامون تو گلو خنده هامون بی صدا
نتونستم نتونستم تو رو بشناسم هنوز
تو مثل گنگی رمز توی یک کتیبه ای
که همیشه با منی اما برام غریبه ای
هنوزم ما می تونیم خورشیدو از پشت ابر صدا کنیم نمی تونیم؟
می تونیم بهارو با زمین خسته آشنا کنیم نمی تونیم؟
هم شب و هم گریه ایم درد تو درد منه
بگو هم غصه بگو دیگه وقت گفتنه
بغض ما نمی تونه این سکوتو بشکنه
مردم از دست سکوت یکیمون حرف بزنه
برچسبها: ایرج جنتی عطایی, بهترین شعرها, شعر ترانه, اشعار جنتی عطایی
+ جمعه یکم بهمن ۱۳۹۵ | نظرات
ایرج جنتی عطایی : پرسه در خاک غریب پرسه بی انتهاست
ایرج جنتی عطایی :
پرسه در خاک غریب پرسه بی انتهاست
همگریز غربتم زاد گاه من کجاست
تو شبای پرسه دلواپسی که میخوام دنیا رو فریاد بزنم
به کدوم لهجه ترانه سر کنم به کدوم زبون تو رو داد بزنم
گم و گیج و تلخ و بی گذشته ام توی شهری که پناه داده به من
از کدوم طرف می شه به هم رسید همه کوچه ها به غربت می رسن
تو کدوم پس کوچه اولین سلام گنبد سبزو پر از ترانه کرد
تو کدوم محله پسین وداع ، غزلهای عشق رو غمگنانه کرد
کوچه ها و خونه ها و محله ها ، اینجا دفترچه های بی خاطره ان
کوچه ها و خونه ها و محله ها ، اینجا دفترچه های بی خاطره ان
پرسه در خاک غریب پرسه بی انتهاست
همگریز غربتم زاد گاه من کجاست
برام از خاطره سنگری بساز، بید بی ریشه رو شن باد میبره
نسل بی گذشته رو خاک غریب ، مثل شخم کهنه از یاد میبره
می خوام از باغچه سبز امروزم ، سبد خاطره هامو پر کنم
می خوام از عطر دوباره گم شدن شهر سالخوردگی هامو پر کنم
کوچه ها و خونه ها ، محله ها ، اینجا دفترچه های بی خاطره ان
کوچه ها و خونه ها ، محله ها ، اینجا دفترچه های بی خاطره ان
پرسه در خاک غریب پرسه بی انتهاست
همگریز غربتم زاد گاه من کجاست
برچسبها: ایرج جنتی عطایی, بهترین شعرها, شعر ترانه, اشعار جنتی عطایی
+ جمعه یکم بهمن ۱۳۹۵ | نظرات
ایرج جنتی عطایی : با شما آیندگانم ای جهانسازان خشنود
ایرج جنتی عطایی :
با شما آیندگانم ای جهانسازان خشنود
ای برابرهای فردا قرن ما قرنی چنین بود
قرن زندان ، قرن میله قرن اعدام حقیقت
قرن تن دادن به دارو قرن کشتار شهامت
قرن استعمار خاک و قرن استثمار انسان
قرن تن دادن به دارو دل بردن از دیاران
قرن دلالان خون و قرن همخوانه فروشان
قرن ضحاکان پیرو سلطهء افعی بدوشان
قرن زندان ، قرن میله قرن اعدام حقیقت
قرن تن دادن به دارو قرن کشتار شهامت
برچسبها: ایرج جنتی عطایی, بهترین شعرها, شعر ترانه, اشعار جنتی عطایی
+ جمعه یکم بهمن ۱۳۹۵ | نظرات
ایرج جنتی عطایی : تو روزنه ی نوری درخانه ی ظلمت پوش
ایرج جنتی عطایی :
تو روزنه ی نوری درخانه ی ظلمت پوش
دیباچه ی آوازی برمتن شبِ خاموش
چیزی به من از باران چیزی به من از پرواز
چیزی به من از گریه چیزی به من از آواز
می بخشی و می خوابی بر بستری ازاعجاز
می مانم و می رویم درسنگرِ یک آغوش
بر متن شب خاموش.
شب حوصله می سوزد وقتی که تو درخوابی
ظلمت همهء دنیاست وقتی تو نمی تابی
تندیسهء تنها ئی درخوابی و زیبا ئی
مهتابی و بر پیکر دوری و همینجائی
درخانهء ظلمت پوش
توروزنه نوری ……………..
چیزی به من از باران چیزی به من از پرواز
چیزی به من از گریه چیزی به من از آواز
می بخشی و می خوابی بر بستری ازاعجاز
می مانم و می رویم درسنگرِ یک آغوش
بر متن شب خاموش
تو روزنهء نوری درخانهء ظلمت پوش
دیباچهء آوازی برمتن شبِ خاموش
درسنگرِ یک آغوش
برچسبها: ایرج جنتی عطایی, بهترین شعرها, شعر ترانه, اشعار جنتی عطایی
+ جمعه یکم بهمن ۱۳۹۵ | نظرات
ایرج جنتی عطایی : کـجــای ایـن جــنـگـل شــب پنهون می شی خورشیدکم
ایرج جنتی عطایی :
کـجــای ایـن جــنـگـل شــب
پنهون می شی خورشیدکم
پشـت کدوم ســد ســکـوت
پـر مـی کــشــی چــکـاوکم
چرا بـه من شک می کنی
مـن کـه مـنـــم بـرای تــو
لبـریـزم از عـشــق تــو و
سـرشــارم از هــوای تــو
دسـت کدوم غزل بـدم
نـبــض دل عـاشـقـمـو
پشت کدوم بهانه باز
پنهون کنم هق هقـمو
گـریه نمی کنم نـــرو
آه نمی کـشـم بشین
حرف نمی زنـم بمـون
بغض نمی کنم ببیـن
سفر نکن خورشیدکم
ترک نکن منو نرو
نبودنت مرگه منه
راهییه این سفر نشو
نزار که عشق من وتو
اینجا به اخر برسه
بری تو و مرگ منم
رفتن تو سر برسه
گـریه نمی کنم نـــرو
آه نمی کـشـم بشین
حرف نمی زنـم بمـون
بغض نمی کنم ببیـن
نـوازشــم کــن و بـبـیــن
عشق می ریزه از صدام
صدام کــن و ببـین که باز
غنچه می دن تـرانه هام
اگر چه من به چـشـم تو
کمـم قـدیمی ام گمـم
آتشـفشـان عـشـقـمـو
دریـــای پــر تـلاطــمــم
گـریه نمی کنم نـــرو
آه نمی کـشـم بشین
حرف نمی زنـم بمـون
بغض نمی کنم ببیـن
تو از کدوم قصه ای که خواستنت عادته
نبودنت فاجعه ، بودنت امنیته
تو از کدوم سرزمین ، تو از کدوم هوایی
که از قبیله ی من ، یه آسمون جدایی
اهل هر جا که باشی
قاصد شکفتنی …
ايرج جنتی عطائی
تو اگر میداستی
که چه زخمی دارد
که چه دردی دارد
خنجر از دست عزیزان خوردن
از من خسته نمی پرسیدی
آه ای مرد چرا تنهائی
ايرج جنتی عطائی
شب آشیان شبزده
چکاوک شکسته پر
رسیده ام به ناکجا
مرا به خانه ام ببر
کسی به یاد عشق نیست
کسی به فکر ما شدن
از آن تبار خود شکن
تو مانده ای و بغض من
از این چراغ مردگی
از این بر آب سوختن
از این پرنده کشتن و
از این قفس فروختن
چگونه گریه سر کنم
که یار غمگسار نیست
مرا به خانه ام ببر
که شهر ، شهر یار نیست
ايرج جنتی عطائی
تو نمی دانی
چگونه خدا را
تیرباران می کنند
تا شیطان ها را بترسانند .
چگونه گل ها را گردن می زنند
و کبوتران را داغ .
چگونه خونِ نفت
در رگِ جوی هایِ طمع
دَلَمه می بندد .
چگونه درختان دار می شوند
و دست ها تازیانه .
و ایران چگونه
– تکه تکه می شود
زیرِ ساطورِ وحشت …
ايرج جنتی عطائی
بگذار سربازان
بچه ها را
تیرباران کنند
که هر فرمانِ “آتش”
اعتراف به
حضورِ ظلمت است …
ايرج جنتی عطائی
برای من که در بندم
چه اندوه آوری ای تن
فراز وحشت داری
فرود خنجری ای تن
غم آزادگی دارم
به تن دلبستگی تا کی ؟
به من بخشیده دلتنگی
شکستن های پی در پی
در این غوغای مردم کش
در این شهر به خون خفتن
خوشا در چنگ شب مردن
ولی از مرگ شب گفتن
چرا تن زنده و عاشق
کنار مرگ فرسودن
چرا دلتنگ آزادی
گرفتار قفس بودن
قفس بشکن که بیزارم
از آب و دانه در زندان
خوشا پرواز ما حتی
به باغ خشک بی باران…
ايرج جنتی عطائی
با توام ، با تو که دستت
دست دنیا ساز رنجه
با توام با تو که بغضت
معنی آواز رنجه
اگه یخ باد ستمگر
پی قتل عام برگه
اگه این باغ برهنه
باغ تاراج تگرگه
اگه بی پناهی گل
رنگ بی پناهی ماست
دستتو بذار تو دستم وقت پیوند درختاست
رو تن سخت درختا
بنویس و دوباره بنویس
که شکست یک شقایق
مرگ باغ ، مرگ بهار نیست
ايرج جنتی عطائی
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
شعر من از عذاب تو ، گزند تازیانه شد
ضجه ی مغرور تنم ، ترنم ترانه شد
حماسه ی زوال من ، در شب تلخ گم شدن
ضیافت خواب تو را ، قصه ی عاشقانه شد
برای رند در به در ، این من عاشق سفر
وای که بی کرانی حصار تو کرانه شد…
ايرج جنتی عطائی
ضیافت های عاشق را
خوشا بخشش ، خوشا ایثار
خوشا پیدا شدن در عشق
برای گم شدن در یار
چه دریایی میان ماست
خوشا دیدار ما در خواب
چه امیدی به این ساحل
خوشا فریاد زیر آب
خوشا عشق و
خوشا خون جگر خوردن
خوشا مردن
خوشا از عاشقی مردن
اگر خوابم اگر بیدار
اگر مستم اگر هوشیار
مرا یارای بودن نیست
تو یاری کن مرا ای یار
تو ای خاتون خواب من
من تن خسته را دریاب…
ایرج جنتی عطائی
به خاطر آور ، که آن شب به برم
گفتی که : بی تو ، ز دنیا بگذرم
کنون جدایی نشسته بین ما
پیوند یاری ، شکسته بین ما
گریه می کنم
با خیال تو
به نیمه شب ها
رفته ای و من
بی تو مانده ام
غمگین و تنها
بی تو خسته ام
دل شکسته ام
اسیر دردم
از کنار من
می روی ولی
بگو چه کردم
رفته ای و من آرزوی کس
به سر ندارم
قصه ی وفا با دلم مگو
باور ندارم
ايرج جنتی عطائی
تو کدوم کوهی که خورشید
از تو چشم تو می تابه
چشمه چشمه ابر ایثار
روی سینه ی تو خوابه
تو کدوم خلیج سبزی
که عمیق ، اما زلاله
مثل اینه پاک و روشن
مهربون مثل خیاله
کاش از اول می دونستم
که تو صندوقچه ی قلبت
مرهمی داری برای
زخم این همیشه خسته
کاش از اول می دونستم
که تو دستای نجیبت
کلیدی داری برای
درای همیشه بسته
تو به قصه ها می مونی
ساده اما حیرت آور
شوق تکرار تو دارم
وقتی می رسم به آخر …
ايرج جنتی عطائی
آدم خیلی حقیره بازیچهء تقدیره
پل بین دو مرگه مرگی که ناگزیره
حتی خود تولد آغاز راه مرگه
حدیث عمر و آدم حدیث باد و برگه
آغاز یک سفر بود وقتی نفس کشیدیم
با هر نفس هزار بار به سوی مرگ دویدیم
تو این قمار کوتاه نبرده هستی باختیم
تا خنده رو ببینیم از گریه آینه ساختیم…
ايرج جنتی عطائی
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
برای خواب معصومانه ی عشق
کمک کن بستری از گل بسازیم
برای کوچ شب هنگام وحشت
کمک کن با تن هم پل بسازیم
کمک کن سایه بونی از ترانه
برای خواب ابریشم بسازیم
کمک کن با کلام عاشقانه
برای زخم شب مرهم بسازیم
بذار قسمت کنیم تنهاییمونو
میون سفره ی شب تو با من
بذار بین من و تو دستای ما
پلی باشه واسه از خود گذشتن…
ايرج جنتی عطائی
تو فکر یک سقفم
یک سقف بی روزن
یک سقف پا برجا
محکم تر از آهن
سقفی که تن پوش هراس ما باشه
تو سردی شبها لباس ما باشه
سقفی اندازه ی قلب من و تو
واسه لمس تپش دلواپسی
برای شرم لطیف اینه ها
واسه پیچیدن بوی اطلسی
زیر این سقف با تو از گل
از شب و ستاره می گم
از تو و از خواستن تو
میگم و دوباره می گم
زندگیمو زیر این سقف
با تو اندازه می گیرم
گم می شم تو معنی تو
معنی تازه می گیرم …
ایرج جنتی عطائی
ما فاتحان شهرهای رفته بر بادیم
تو از کدوم قصه ای که خواستنت عادته
نبودنت فاجعه ، بودنت امنیته
تو از کدوم سرزمین ، تو از کدوم هوایی
که از قبیله ی من ، یه آسمون جدایی
اهل هر جا که باشی
قاصد شکفتنی …
ايرج جنتی عطائی