
فارسی و شعر مشروطیت
زبان فارسی در شعر مشروطیت پست و بلندِ بسیار دارد. شاعرانی داریم از جنسِ عارف و عاشق که شعری غلط بسیار کم دارند و در کمتر شعری از ایشان هست که چندین غلطِ فاحشِ دستوری دیده نشود. بهار این دو شاعر را «عوام» خوانده و حق داشته است. مسئلهی زبانِ فارسی در شعر معاصر و در شعر عصر مشروطیت باید موضوعِ تحقیقیِ جداگانه قرار گیرد. بسیاری از مشاهیر شعر امروز از قبیلِ شاملو و نیما یوشیج که از استادانِ مسلمِ شعرِ نو تلقی میشوند، در شعهایشان غلطهای دستوریِ فراوان میتوان دید و این مسئلهای است که بهزورِ ادعا و جنجالِ روزنامهای قابلِ حل نیست. زبانِ فارسی دو موجودیتِ «درزمانی» و «همزمانی» دارد و هرچه بیرون از این دو ساخت قرار گیرد، «غلط» است و مرتکبشوندهی این غلط هرکه باشد، باید کارش موردِ انتقاد قرار گیرد وگرنه هرجومرج خواهد شد.
من در دیوانِ بهار جز یک موردِ غلط دستوری ندیدم و آن بیتی است که در قصیدهی «پیامِ شاعر» بهمطلع:
طبعِ بلند مرا کیست که فرمان بَرَد 
ز من پیامی بدان مردکِ کشَخان بَرَد
میگوید:
خرمنِ دانش مراست وان دگران خوشهچین 
خوشه به خرمن کسی به تحفه نتوان بَرَد
که ظاهراً قابلِ توجیه نیست و غلط است؛ و «نتوانَد بَرَد» یا «نتواند بُردَن» یا «نتواند بَرَد» باید گفته شود. البته این قصیده را بهار در جوانی، در سنِ حدود هجدهسالگی و بهسالِ ۱۲۸۴ هجریِ شمسی سروده است و این ساختار، بعضی دیگر از معاصرانِ ما را نیز دچارِ خطا کرده است.
در سراسرِ دیوان بهار همین یک مورد را بهیاد دارم که خروج از قواعدِ زبانِ فارسی در آن دیده شده است. در صورتی که در معروفترین شعرهایِ عارف و عاشق، غلطهایِ فاحشِ دستوری میتوان یافت و برایِ تفصیلِ بیشترِ غلطهایِ دستوریِ این دو شاعر، به فصلِ مربوط به نقدِ کارِ هرکدام از ایشان در همین کتاب مراجعه شود. نه تنها عارف و عشقیِ «عوام» مرتکب غلط میشوند که «ادیب»ها هم بیغلطی نیستند.
….
شعرِ نسلِ بعد قدری از خطاها برکنار است؛ شاید به دلیلِ مباحثِ دستور زبان و دقتهایی که از طرفِ میرزا حبیب اصفهانی و میرزا عبدالعظیمخان قریب آغاز شد و استادانِ دارالمعلمینِ عالی و دانشکدهی ادبیاتِ مرحلهی بعد، واردِ دقایقِ زبانِ فارسی و تحولاتِ تاریخیِ آن شدند. شعرِ سالهای بعد از شهریورِ ۱۳۲۰، شعری که شاعرانِ اصلیِ این سالها سرودهاند، در مجموع زبانِ سالمتری دارد. در کارهای حمیدی، بهویژه کارهای دورانِ جوانیِ او، غلطهایِ دستوری فراوان بود و او بعدها در حاشیه مینوشت که عمداً این غلط را مرتکب شده؛ ولی ظاهراً از ضعفِ فارسیدانیِ آن سالهای او بوده است. بعدها که فارسی را بهدرستی آموخت دیگر از آن «تعمّد»ها مرتکب نشد. در شعرهای خانلری و توللی و اخوان و سایه و نادرپور غلط به یاد ندارم ولی در شعرهایِ کسرایی فراوان میتوان دید. حتی در شعرهایِ فریدون مشیری هم، با همهی احاطهای که بر شعرِ قدیم فارسی دارد، مواردی غلط میتوان دید. استاد عبدالحسین زرینکوب در یادداشتی که این اواخر درباره شعر فریدون نوشته بود، بر سلامت فارسی او تکیه کرده بود و از جمله یکی دو نمونه از شعر او را در آن یادداشت کوتاه نقل کرده بود و یکی از آن
شعرها این ابیات یا سطرها بود:
اما اگر پیکار با نابخردان را
شمشیر باید میگرفتم
بر من «مگیری»، من به راهِ مهر رفتم
که بیگمان غلط است و توجیهپذیر نیست.
اگر بخواهیم به «شعر»های نسل دوم و سوم بعد از نیما، بپردازیم اغلب پُر است از غلطهای فاحش که نه جای نقدِ یکیک آن شاعران است و نه آن شاعران ارزش نام بردن دارند.
یکی از ضعفهای عمدهی زبانِ شعر مشروطیت، در هجومی است که بعضی از سرایندگان این دوره به واژههای برساخته فرقهی آذرکیوان، یعنی فرهنگ دساتیر، بُردهاند و از آنجا که سر و شکل فارسی قدیم داشته و نوعی تحول در زنجیرهی زبان شعر را نشان میدهد، این دسته شاعران را حریص بر این گونه کلمات کرده است. یکی از استادان بزرگ شعر مشروطیت، که فریفتهی این نوع واژگان شده است، ادیبالممالک فراهانی است که واژههایی همچون فرجود به معنی (معجزه) و پرخیده (مرموز) اپرخیده (صریح) را در شعر خویش به کار برده است.
 با چراغ و آینه
✍ محمدرضا شفیعی کدکنی
 
 
	 
	