مثنوی(قالب شعری مثنوی) چیست

قالب شعری مثنوی
مثنوی چیست

مثنوی(قالب شعری مثنوی) چیست

معنای کامل مثنوی در فرهنگ لغت معین این است: مزدوج،دو دو، شعر متحد الوزنی که هر یک از ابیات آن دارای قافیه مخصوص به خود باشد.

در مثنوی هر بیت قافیه ای مستقل دارد اما بر یک وزن خاص می باشد. در مثنوی تعداد ابیات شعر محدودیتی ندارد ، و این قالب شعری بیشتر برای اشعار طولانی یا خیلی طولانی به کار می رود.

قصیده چیست

به دلیل همین عدم محدودیت اغلب داستان ها در قالب مثنوی سروده می شوند و همچنین موضوعات طولانی را نیز در قالب مثنوی می سرایند.

در ادبیات آموزشی مثل آموزه های صوفیان هم از قالب مثنوی بهره می برده اند.

مثنوی از قرن سوم و چهارم ه.ق آغاز شده است،و از این تاریخ به بعد مثنوی های مهمی در تاریخ شعر و ادبیات فارسی سروده شد، من جمله مثنوی مولوی،حدیقه سنایی،خمسه نظامی ،شاهنامه فردوسی و……..

رودکی دارای قدیمی ترین مثنوی می باشد که کلیله و دمنه را در این قالب به نظم درآورده بود.

اگر بخواهیم مثنوی را به صورت تصویری نشان بدهیم به این شکل است که در زیر مشاهده می فرمایید:

————————چ        ——————–چ

———————-ق       ——————–ق

———————–ش     ——————–ش

———————–ط       ——————-ط

نمونه اشعار مولانا در قالب مثنوی

 

ای خوش آن چشمی که آن گریان اوست

وای همایون دل که آن  بریان    اوست

آخر هر گریه آخر  خنده ای    است

مرد آخربین مبارک بنده ای است

هر کجا آب روان سبزه  بود

هر کجا اشکی روان سبزه شود

 

مصطفی را وعده کرد الطاف حق

گر بمیری تو نمیرد این    سبق

من کتاب و معجزه ت را رافعم

بیش و کم کن را زقرآن مانعم

 

تو زقر آن باز خوان تفسیر بیت

گفت ایزد ((ما رمیت اذ رمیت))

گر بپرانیم  تیر آننه ز ماست

ما کمان و تیر اندازش  خداست

 

آن که گل را شاهد و خوشبو کند

هر چپی را راست فضل او   کند

هر شمالی را یمینی او دهد

بحر را ماء معینی  او  دهد

گر چپی با حضرت او راست باش

تا ببینی  دست برد لطف هاش

 

زین قبل فرمود احمد در مقال

در زبان پنهان بود حسن رجال

 

تا نگرید  کودک  حلوا   فروش

بحر رحمت در نمی آید به جوش

ای برادر طفل طفل چشم توست

کام خود موقوف زاری دان درست

گر همی خواهی که آن خلعت رسد

پس  بگریان  طفل  دیده  بر   جسد

 

این دعا هم بخشش و تعلیم توست

گر نه در گلخن گلستان از چه رست

در میان خون  و  روده  فهم  و عقل

جز ز اکرام تو نتوان   کرد نقل

از  دو  پاره پیه این   نو ر  روان

موج نورش می زند بر آسمان

گوشت پاره که زبان آمد از او

می رود سیلاب حکمت همچو جو

 

سایه حق بر سر بنده بود

عاقبت جوینده یابنده بود

گفت پیغمبر که چون کوبی دری

عاقبت زآن در برون آید سری

چون نشستی بر سر کوی کسی

عاقبت بینی تو هم روی کسی

چون ز چاهی می کنی هر روز خاک

عاقبت اندر رسی در آب   پاک

مثنوی چیست

در یک کلام عاشق ادبیات. آنقدر نوشته ام که انگشتانم تاول زده است.

Leave a reply:

Your email address will not be published.


Site Footer