صنایع ادبی ،انواع و اجزاء آن

صنایع ادبی انواع و  اجزاء و توضیح درباره ی آن

صنایع ادبی ،انواع و اجزاء آن

بدیع

.صنایع ادبی ،انواع و اجزاء آنبدیع در لغت به معنای چیز تازه و نوظهور و نو آیین است. و در اصطلاح عبارت است از آرایش سخن فصیح بلیغ اعم از نظم و یا نثر.

مقصود از بدیع این است که زینت کلام بعد از فصاحت و بلاغت حاصل شود

علم بدیع دارای دو باب بدیع لفظی و بدیع معنوی است.

1- بدیع لفظی

بدیع لفظی آن است که زینت و زیبایی کلام وابسته به الفاظ باشد ، چنان که اگر با وجود حفظ معنی  الفاظ را تغییر دهیم آن زیبایی در کلام از بین برود.

انواع صنایع لفظی:

انواع جناس، انواع سجع،تصنیق الصفات ،ردالصدر،ردالمطلع، طرد و عکس و….

2-بدیع معنوی

در بدیع معنوی زیبایی کلام مربوط به معنی است. چنان که اگر الفاظ را با حفظ معنی تغییر دهیم آن زیبایی بماند.

مانند: تجاهل العارف، مبالغه و اغراق ، استدراک ، ارسال المثل، اقتباس و ……

صنایع ادبی بر اساس حروف الفبا:

1-آمیختگی یا تعریب: ( بدیع لفظی)

آن است که کلمات فارسی و عربی را با هم در آمیزند.

مانند:

جمیع الناس غمگین که شروانشاههم مرده است

وفات شاههم اکنون طرب من قلبهم برده است

2-ابداع=سلامت الاختراع

آن است که در یک بیت یا پاره ای نثر ، چندین نوع صنعت بدیعی درج شده باشد. یعنی شاعر در شعر خود از چند صفت مختلف استفاده کند.

مثال مشهور در این باب  آیه ی: وقیل یا ارض ابلعی مائک و یا سماء اقلعی است که در آن 23 صنعت استخراج کرده اند.

3-ایهام یا ذوالوجهین

آن است که شاعر با آوردن لفظ یا کلام ، دو معنی در ذهن متبادر سازد  ،مثل این بیت حافظ:

ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است

ببین که در طلبت حال مردمان چون است

در این بیت کلمه ی مردمان  به دو معنی انسانها و نیز مردمک چشم به کار رفته است.

4-ارسال المثل:

آن است که گوینده در سخن خود مثل معروفی  را درج کند یا عبارتی از حکمتی و غیر آن را بیاورد.

مثال:

گر بارکشی زیار سهل است

گر یار اهل است کار سهل است

اوحدی

صنایع ادبی ،انواع و اجزاء آن

5-ارصاد و تسهیم:

آن است که وقتی قسمتی از شعر خوانده می شود ، مخاطب قبل از آوردن کلمه ی آخر ،آن را حدس بزند و مخاطب به نوعی در سرودن شعر سهیم شود.

مانند:

ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر

به کمند تو گرفتاریم و به دام تو اسیر

سعدی

6-ازدواج: (بدیع لفظی)

ازدواج آن است که در میان کلام (نظم یا نثر) کلماتی را پیوسته یا نزدیک به یکدیگر بیاورند که در حرف روی موافق باشند.

الف: مثال برای کلماتی که متعاقب هم نوشته می شوند:

اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش

حریف خانه و گرمابه و گلستان باش

حافظ

ب: مثال برای کلماتی که نزدیک به هم می آیند:

عطای او به لقای او بخشیدم

سعدی

7-ازدواج در بدیع معنوی:

آن است که معنی کلی مصراع اول را با توجه به معنی لغات در مصراع دوم تکرار کنند.مثال:

اگرم تو خصم باشی نروم ز پیش تیرت

و گرم تو سیل باشی نگریزم از نشیبت

سعدی

مبانی وزن شعر فارسی
8-استتباع(بدیع معنوی)

در لغت یعنی چیزی در پی داشتن و در اصطلاح بدیع آن است که مدحی یا ذمی ،متضمن مدح یا ذم دیگری باشد. یعنی سخن به گونه ای باشد که یک صفت و ویژگی دیگر نیز به تبع اولی بیاید. نوع اول را مدح موجه و نوع دوم را ذم موجه می گویند.

مثال برای مدح موجه:

جوانی هنرمند و فرزانه بود

که در وعظ چالاک و مردانه بود

نکونام و صاحبدل و حق پرست

خط عارضش خوش تر از خط دست

سعدی

در این مثال در ضمن مدح عارض ، خط خوب یا خوش خطی هم مطرح شده است.

مثال برای ذم موجه:

ز میدان چنان تافت روی گریز

که گویی ز وی خواست سائل پشیز

سعدی

یعنی هم ترسو و هم خسیس است و از میدان جنگ آن گونه فرار می کند که از دست گدا.

9-استخدام:(بدیع معنوی)

آن است که لفظی دارای دو معنی مستقل باشد و هر یک از دو معنی در رابطه با کلمه عبارت و یا ضمیر دیگری تحقق یابد.

مثال:

باز آ که در فراق تو چشم امیدوار

چون گوش روزه دار بر الله اکبر است.

الله اکبر بر دو معنی است: تنگ الله اکبر در شیراز و دوم هم تکبیره الاحرام.

این اسم در ترکیب با دو فعل چشم کسی بر چیزی بودن و گوش کسی بر چیزی بودن،ترکیبات زیر را ساخته است:

1-چشم امیدوار بر تنگ الله اکبر است.منتظر ورود عزیزی است.

2-گوش روزه دار بر الله اکبر (اذان) است. در انتظار افطار است.

10- اعتراض=حشو ملیح ”  حشولوزینه (بدیع معنوی)

آن است که در میان کلام جمله معترضه یا عبارتی بیاورند که از نظر معنی بدان نیازی نیست. اما به زیبایی شعر می افزاید.

مثال:

پیر پیمانه کش من که روانش خوش باد

گفت: پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان

حافظ

حشو قبیح که زاید و بی فایده است و باعث عیب شعر می شود ،آوردن کلمات و یا جملات مترادف یا ذکر کلمه ای است که جزیی از کل است.همراه با کلمه ای که حاوی معنی کل است.

مانند:

ساقیا باده ده که رنج خمار

سر و فرق مرا به درد آورد

11-اعنات=التزام=لزوم مالا یلزم

اعنات در لغت به معنی زحمت انداختن است ودر اصطلاح به گونه زیراست:

التزام به ذکر:

دونوع است:

1-حرف یا حروفی که از نظر قافیه ضروری نیست،التزام شود:مثلا چنان که کلمه ی گلشن را به التزام حرف ش با روشن وجوشن قافیه کنند، درحالی که آن را باکلمات:گلخن،مسکن وتن نیز می توان قافیه کرد.

2-حرفی را در چند کلمه وکلمه یا کلماتی را در تمام یابیشتر ابیات ذکر کنند.این نوع التزام را توزیع می نامند.
مثال:
توزیع حرف شین:
شب است وشاهدوشمع وشراب وشیرینی
غنیمت است دمی روی دوستان بینی(سعدی)

فعل_شخصی(مفرد_جمع)
12-اغراق یا مبالغه:

زیاده روی نامعقولی است درتوصیف کسی یاچیزی. اغراق ازلحاظ باورعقلی وعرفی دارای درجاتی است:
درجه ی عالی آن غلو وبعد از آن اغراق وپایین تر از آن مبالغه نام دارد؛یعنی اگر نه با عقل ونه باعرف مطابقت کند ،غلو نامیده می شودواگر از نظر عقل محال نباشد اما از نظر عرف غیر قابل قبول باشد،اغراق گفته می شود واگر از نظر عقل وعرف هردو امکان پذیر باشد مبالغه نام می گیرد.

مثال برای غلو:
به خواب دوش چنان دیدمی که زلفینش گرفته بودم ودستم هنوز غالیه بوست(سعدی)
مثال برای اغراق:
زدیدنت نتوانم که دیده بردوزم وگر معاینه بینم که تیر می آید(سعدی)
مثال برای مبالغه:
همی بکشتی تا در عدونماند شجاع همی بدادی تا در ولی نماند فقیر
نکته:
غلو واغراق ومبالغه مهم ترین عنصر آثار حماسی است وهنری ترین انواع آن را در شاهنامه ی فردوسی می توان یافت.

صنایع ادبی ،انواع و اجزاء آن

13-افتنان:(بدیع معنوی)

آن است که متکلم دریک یادوبیت،دومعنی مختلف بیاورد مانند :غزل با حماسه، مدح باهجا،تهنیت باتسلیت
مثال: دی که پایش شکسته باد برفت
گل که عمرش دراز باد آمد (شرف الدین اصفهانی)

درلغت به معنی روی گردان به کسی ودر اصطلاح دوگونه است:
1-آن که جهت سخن دراثنای کلام تغییر کند ویکی از عناصرخطاب وغیب وتکلم به عنصری دیگر درآید.

انواع التفات:
1-از غایب به مخاطب:
مه است این یا فلک یا آدمیزاد؟
تویی یا آفتاب عالم افروز؟

ب)از غایب به متکلم:
نزدی شاه رخ وفوت شد امکان حافظ
چه کنم بازی ایام مراغافل کرد

ج)ازمتکلم به مخاطب:
مارا جگر به تیغ فراق توخسته شد
ای صبرر برفراق بتان نیک جوشنی(منجیک)

د)از متکلم به غایب:
گر یک نفس فراق تواندیشه کردمی
گشتی زبیم هجر دل وجان من فگار

ه)از مخاطب به غایب:
فدای جان تو گر جان من طمع داری
غلام حلقه به گوش آن کند که فرمایند

2-نوع دوم آن است که متکلم به طور ناگهانی بافت وزمینه معنایی بیت را عوض کند وپس از اتمام سخن،عبارتی(مصراع یا بیتی مستقل)برای تاکید وتوجیه آن بیاورد.مثال:
هست امیدم که خاک پای توباشم
بارخدایا بدین امید رسانم

ایهام=توریه(بدیع معنوی)

ایهام درلغت به معنی به گمان افکندن است وتوریه به معنی سخن پوشیده گفتن است.

دراصطلاح ادبی آن است که لفظی را طوری به کار ببرند که شنونده از معنی نزدیک به معنی دور منتقل شود.
مثال:
به راستی که نه همبازی تو بودم من
توشوخ دیده مگس بین که می کند بازی
در این مثال، کلمه بازی به دومعنی است:
1-بایاءمصدری به معنی بازی کردن
2-با یاء نسبت منسوب به باز یعنی پرنده شکاری

“این کلمه درهر معناباکلمات دیگر رابطه دارد.”

تفاوت بین ایهام وکنایه دراین است که، ایهام معمولا در کلمه است اما کنایه در کلام،یعنی عبارت وجمله.

“ایهام ،از ویژگیهای سبکی مهم شعرحافظ است.”

گاهی ایهام کلمه به مترادف آن است. مانند کلمه پنهان در بیت زیرکه به معنی مخفی است وتخلص گوینده شعرنیز هست:
درسخن پنهان شدم مانند بو دربرگ گل
هرکه دارد میل دیدن درسخن بیند مرا

“ایهام تام” :آن است که کلمه دارای سه معنی باشد. مانند:
دل عکس رخ تودرآب روان دید
واله شدو فریاد برآورد که ماهی(عماد فقیه)
دراین بیت ماهی سه معنادارد:
1-تو ماه هستی
2-ما هی ؟آن چیست
3-توماهی دریا هستی

“ایهام تضاد” :همانند ایهام تناسب است با این تفاوت که دوکلمه ای که ایهام تناسب را ایجاد می کنند باهم تضادداشته باشند.
هرکه راباغچه ای هست به بستان نرود
هرکه مجموع نشسته پریشان نرود
دراین بیت ایهام تضادبین دوکلمه مجموع وپریشان، است.

“ایهام تناسب” :در آن یک لفظ دومعنی دارد بااین تفاوت که آن معنی که موردنظر گوینده نیست یعنی معنای غایب، باکلمه ویا کلماتی تناسب (مراعات النظیر)دارد.مثال:
دل چه خورده است عجب دوش که من مخمورم
یانمکدان که دیده است که من درشورم(مولانا)

شور به دومعناست:
1-شوروحال
2-مزه مشهور نمک که در اینجا با نمکدان درارتباط است.

براعت استهلال:(بدیع معنوی)

براعت درلغت به معنای برتری یافتن بر اقران، واستهلال، بلند کردن صوت است ودر مجموع یعنی شروعی استادانه.
دراصطلاح ادبی :آن است که گوینده یا نویسنده به طور مضمر وپوشیده وبا استادی، به داستان یا مطلبی که می خواهد مطرح کند، اشاره نماید.
مثلا :درقصه رستم وسهراب،به مرگ سوزناک سهراب اشاره شده است؛
اگرتندبادی برآید زکنج
به خاک افکند نارسیده ترنج
ستمکارخوانیمش اردادگر
هنرمند گوییمش اربی هنر
اگرمرگ داداست بیداد چیست؟
زداداین همه بانگ وفریادچیست؟
ازاین راز جان توو آگاه نیست
بدین پرده اندرتورا راه نیست
)فردوسی)

صنایع ادبی ،انواع و اجزاء آن

پارادوکس=متناقض نما

تصویری است که دوروی ترکیب آن به لحاظ مفهوم،یک دیگر را نقض می کنند.یعنی، ترکیبی که حاوی مفهومی متناقض است.به صورتی که دروهله اول پوچ وبی معنی به نظر می آید، امادرپشت معنی پوچ ظاهری آن، حقیقتی نهفته است وهمان تناقض ظاهری مفهوم ترکیب،باعث دقت مخاطب وکشف مفهوم زیبای پنهان درآن می شود. این نوع کلام را بیان پارادوکسی یابیان نقیضی می نامند.
مثال:
من دلم میخواهد
که به طغیانی تسلیم شوم (فروغ)

جایی که نان گرسنه شد وآب، تشنه زیست.(شفیعی کدکنی)

می شدم درفنا چون مه بی ریا
اینت بی پای پا دوان که منم (مولانا)

تبادر:

آن است که ذکر کلمه ای، کلمه ی دیگررا به ذهن تداعی کندکه معمولا باکلمات بیت نوعی تداعی وتناسب دارد.مثال:
مزرع سبز فلک دیدم وداس مه نو
یادم از کشته خویش آمدوهنگام درو(حافظ)
خویش، خیش را که با داس ومزرع متناسب است به ذهن تداعی می کند.
آن ترک پری چهره که دوش ازبرمارفت
آیاچه خطادید که از راه خطا رفت(حافظ)
خطای دوم باتوجه به کلمه ی ترک،ختا را به ذهن متبادرمی کند.

تجاهل العارف:
تجاهل درلغت یعنی خودرابه نادانی زدن وتظاهر به جهل کردن است .دراصطلاح ادبی آن است که شاعر خودرا ازامری معلوم ومشخص بی اطلاع نشان دهد ودرباره ی آن سوال کند وعلت عدم تشخیص آن است که شاعرچند امر را شبیه به هم یافته است تا جایی که نمی تواند آن ها را ازهم تشخیص دهد.
مثال:
این نسیم خاک شیرازاست یامشک ختن
یانگار من پریشان کرده زلف عنبرین(سعدی)

تجرید=خطاب النفس
آن است که گوینده خودرا شخص دیگری فرض کند واورا موردخطاب قراردهد.به عبارت ساده تر این که شاعرباخود سخن بگوید..
مثال:
حافظا در دل تنگت چو فردآید یار
خانه از غیر نپرداخته ای یعنی چه؟

فرق تجرید با تخلص که ذکر نام شاعردرپایان یا ابیات پایانی است،آن است که که درتخلص لزومی ندارد شاعر خودرا مخاطب قراردهد ومی تواند نام خودرا به عنوان شخص غایب ذکر کند.مانند:
حافظ به پیش توخواهد سپردجان
دراین خیالم اربدهد عمر مهلتم

جناس یا تجنیس

جناس به معنی هم جنس بودن دویا چند کلمه در حروف است واقسام مختلف دارد:
الف)جناس تام:دوکلمه یارکن جناس از نظر حروف وحرکات درلفظ یکسان ودرمعنا مختلف باشند.

اگر دوکلمه متجانس از یک نوع دستوری باشند، مثلا هردواسم یاهردو فعل ، به آن جناس تام مماثل می گویند.مثال:
توراکه مالک دینارنیستی سعدی
طریق نیست به جز زهد مالک دینار

اگر دوکلمه متجانس از دونوع دستوری باشند، مثلا یکی فعل ودیگری اسم، آن را مستوفی گویند.مثال:
امید لذت از مدارچرخ مدار
که دردیارکرم نیست زآدمی دیار (کمال الدین اسماعیلی)

صنایع ادبی ،انواع و اجزاء آن

ب)جناس ناقص:

دوکلمه درحروف یکی ودرحرکات مختلف باشند.مثال:
بردل مومنین وجان مومنین
مهرومهر دین مهیادیده ام (خاقانی)

ج)جناس زاید:آن است که یکی از دوکلمه بردیگری حرفی بیش داشته باشد، حال ممکن است این حرف دراول، مانند:جود وسجود

دروسط،مانند:قامت قیامت
ویادرپایان باشدمانند:چشم وچشمه

که اگر حرف زاید درپایان باشد جناس مطرف نیز نامیده می شود.
مانند:خام وخامه جام وجامه

واگر درپایان کلمه بیش از یک حرف زاید باشد،جناس مذیل یا ملحق به جناس زاید خوانده می شود.
مانند :سر وسراب،گل وگلاب…

جناس مرکب:آن است که از دوکلمه یکی بسیط یادر حکم بسیط ودیگری مرکب باشد.
حال اگر در نوشتن شبیه هم باشند ( مقرون ) واگر شبیه هم نباشند (مفروق ) نامیده می شوند.

شاخصه اصلی جناس مرکب،تغییر آهنگ هجایی است.

مثال برای جناس مرکب مقرون:

بداوخسروی نامور شهریار
شهی کش نبد کس به صد شهریار(اسدی)

مثال برای جناس مرکب مفروق:

یکی دختری بودکزدلبری
پری رابه رخ کردی از دل بری (اسدی طوسی)

جناس ملفق:اگر هردو رکن جناس مرکب باشد،جناس ملفق نامیده می شود.مثال:
دربند مدارا کن ودربند میان را
دربند مکن خیره طلب ملکت دارا(ناصرخسرو)

جناس مرفو:مانند جناس مرکب وملفق است،امایک رکن دراین جناس از کلمه ی همراه باجزئی از کلمه ی دیگر ساخته شده است.
مثال:چاره ی ما ساز که بی یاوریم
گرتو برانی به که رو آوریم؟(نظامی)

جناس مضارع:دراین نوع جناس،دورکن دریک حرف مختلف هستند خواه حرف اول یا حرف وسط. آن دوحرف مختلف باید قریب المخرج باشند یعنی آهنگ تلفظ آن ها به هم نزدیک باشد. مثال:
علمی که زذوق شرع خالی است
حالی سبب سیاه حالی است(سنایی)

جناس لاحق:آن است که دورکن جناس در حرف اول یا وسط مختلف وبعیدالمخرج باشند.مانندحروف:(ر،ز)و(د،ه)
نقطه گه خامه رحمت تویی
خامه بر نقطه زحمت تویی(نظامی)

جناس مطرف:
دراین جناس دوحرف آخر مختلف هستند مانند:
ازشرارتیغ بودی بادساران راشراب
وزطعان رمح بودی خاکساران راطعام
(امیرمعزی)

جناس لفظ:
آن است که کلمات متجانس درتلفظ یکی ودرکتابت مختلف باشند.مانند:خوار وخار
پست پیش قدتو سرو چون خاک
خوار پیش رخ تو گل چون خار(سنایی)

جناس خط:آن است که کلمات متجانس در کتابت یکی ودرتلفظ ونقطه گذاری مختلف باشند.
مانند کلمات:بیماروتیمار درشت ودرست
درشت است پاسخ ولیکن درست
درستی درشتی نماید نخست
(ابوشکوربلخی)

جناس مکرریا مزدوج:آن است که دوکلمه متجانس درآخرابیات یاآخر قرینه ها،درکنارهم قراربگیرند.مانند:
اندیشه کن از حال براهیم وزقربان
وآن غرم براهیم که برد زپسرسر
(ناصرخسرو)

نکته 1:اگر دورکن متجانس مثل جناس تام، جناس لفظ،زاید،مرکب مقرون،ملفق،مرفو و…ککنارهم قراربگیرندجناس مکرایجاد می شود.پس چناس مکرر جناس مستقلی نیست.
نکته2:گاهی جناس مکرر مانند صنعت ازدواج است وتفاوت آنها دراین است که درجناس مکرر، دوکلمه متجانس درپایان قرینه ها یاابیات واقع می شود ولی در صنعت ازدواج بین کلام.

جناس اشتقاق:دراین جناس کلمات متجانس، هم ریشه یا هم خانواده هستند.اگر هم ریشه نباشند وفقط بنظر برسد که هم ریشه هستند جناس شبه اشتقاق نامیده می شوند.
مثال:چوسلام تو شنیدم زسلامتی بریدم
صنما هزار آتش تو درآن سلام داری(مولانا)
سلام وسلامتی=جناس اشتقاق
ای هدهد هادی شده
درحقیقت پیک هروادی شده
(عطار)
هدهد ،هادی=جناس شبه اشتقاق

جناس قلب:آوردن کلماتی که حروف آن، مقلوب هم واقع شوند.
قلب سه نوع است:
1-قلب بعض:که درآن بعضی از حروف مقلوب یک دیگرند.
مانند:شاعروشارع /رقیب و قریب
2-قلب کل:قلب درتمام حروف دوکلمه واقع شده است:زار وراز /گنج وجنگ
3-قلب کامل :تمام جمله نظم ونثر طوری ترکیب شده باشد که هم بتوان ازاول به آخر وهم از آخر به اول خواند.
مانند:شکر به ترازوی وزارت برکش

ترصیع:
آن است که تمام یا اکثر کلمات بیت یا مصراعی ازشعر یا فقره ای از نثر،باقرینه ی خود دروزن وحرف روی مطابق باشد.
مثال:
یار سرگشته
کاربرگشته

تسجیع=سجع
سجع آن است که کلمات آخر قرینه های سخن به نوعی آهنگین باشد.سجع برسه قسم است:
الف)سجع متوازی:درآخرقرینه های کلام،کلماتی ذکر می شود که دروزن وحرف روی موافق باشند.
مثال:
گوی باخته واسب تاخته

ب)سجع متوازن:کلمات آخر قرینه های کلام،دروزن موافق ودر حرف روی مختلف باشند.
مثال:
ازاین سبب در گرفتن اوتاخیرکردودرآن دیگرتعجیل

سجع مطرف)درآخرقرینه های کلام،کلماتی ذکر شود که دروزن مختلف ودرحرف روی موافق باشند.
مثال:
دوستی را که به عمری فراچنگ آرند نشاید که به یک دم بیازارند.

تشابه الاطراف:آن است که یک یا چندکلمه ی آخر مصراع بابیت درآغاز مصراع یابیت دوم تکرار شود.
مثال:
چرخ یک گاری درحسرت واماندن اسب
اسب درحسرت خوابین گاری چی
مرد گاری چی درحسرت مرگ

تضمین المزدوج:دونوع است:
الف)هماهنگ کردن دوقرینه ی نظم یانثر به واسطه ی رعایت حرف روی درافعال پایانی وتقابل اسجاع متوازی ومطرف وانواع جناس ،درحشو هر جمله است.
درسخنی که تضمین المزدوج وجود دارد،گویی دو یا یا چندپاره ی کلام قرینه ی همدیگر هستند وبه همین دلیل ادبای ایرانی آن را” اعنات قرینه” گفته اند.
مثال:
ابکار وافکار هریک را بازجوید وبخور وبخار هریک را ببوید.

ممکن است درکلام،صنعت ازدواج وتضمین المزدوج هردو وجود داشته باشد.
گفتا به عزت عظیم وصحبت قدیم، که دم برنیارم وقدم برندارم.

ب)درنوع دوم ،به جای همسانی حرف روی میان دو فعل آخر جمله ها (قافیه)،فعل یا اسمی یکسان(ردیف)دوجمله رابه هم پیوند می دهد.
مثال:
یک طلعت زیبا به از هزار خلعت دیبا
(سعدی)

تقسیم:درواقع لف ونشریست که در آن مشخص کرده باشند که کدامیک از فقرات نشر مربوط به کدام یک از فقرات لف است.به عبارت دیگر، لف ونشری است که درآن ارتباط فقرات نشرو لف، دقیقا مشخص باشد.
مثال:
به من نمود لب وچشم وزلف آن دلبر
یکی عقیق ودوم نرگس وسوم عنبر
(عثمان مختاری)

تلمیح:اشاره به داستانی در کلام است و دو ژرف ساخت تشبیه وتناسب دارد؛زیرا اولا ایجاد رابطه تشبیهی بین مطلب وداستانی است وثانیا بین اجزاء داستان تناسب وجود دارد.
بیستون کندن فرهاد نه کاری است شگفت
شور شیرین به سر هر که فتد کوهکن است
(همای شیرازی)
در تلمیح حداقل باید دوجزء از اجزاء داستانی ذکر شود.

تنسیق الصفات:آن است که برای یک موصوف، صفات متعددی پی در پی بیاورند.
مثال:
فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب
چنان بردند صبراز دل که ترکان خوان یغما را
(حافظ)

تهکم:آن است که برای استهزاء لفظی را درضدمعنی خویش استعمال کنند، مثلا مجنون را عاقل وزنگی را کافور گویند.

جمع:دراصطلاح آن است که چندچیز رامتصف به وصفی جامع کنند ویاچندچیز را تحت حکمی واحد در می آورند.
مثال:
مردمان جمله بخفتند وشب از نیمه گذشت
وآن که در خواب نشد چشم من و پروین است
(نظامی)

حس آمیزی:حس آمیزی را می توان از فروع تضاد محسوب داشت. وآن آوردن لغات مربوط به حس های مختلف کنارهم است:
آینه ام آینه ام مردمقالات نیم
دیده شود حال من ارچشم شودگوش شما(مولوی)

حسن مطلع:آن است که مطلع قصیده یاغزل یا ابیات نخستین یک قطعه شعرویا مقدمه ی یک خطابه آن چنان شیوا ومطلوب ودل پسند باشد که شنونده را برای شنیدن باقی سخن نظم یانثر تشویق کند وبه رغبت او برای توجه به گفتار گوینده بیافزاید.
دلم ای دوست تودانی که هوای توکند
لب من خدمت خاک پای تو کند
(منوچهری)

حسن تخلص:قصیده،غالبا بامقدمه ای که شامل وصف طبیعت،وصف معشوق وذکر ایام هجر ووصال است،آغاز می شود وسپس شاعر ازاین مقدمه بامناسبتی لطیف که به آن تخلص می گویند به اصل مقصود می پردازد.هرگاه تخلص یعنی اتصال مابین تغزل ومدح به نحولطیف وزیبایی باشد،به آن حسن تخلص می گویند.
گفت نتوان خوردن یک قطره از این دریا
جزبه یاد ملک مهتر آزاده(منوچهری)

حسن تعلیل:آوردن دلیلی ادعایی،غیرواقعی وشاعرانه وخیال انگیز برای امری است.به سرو گفت کسی میوه ای نمی آری
جواب داد که آزادگان تهی دستند(سعدی)

حسن طلب:آن است که از کسی باظرافت وحسن تعبییر ادبی چیزی درخواست نمایند به طوری که حالت خفت وتمنا وگدایی از آن سلب شده باشد وباعث نشاط مخاطب شده باشد.
مانند شعرامیر معزی که درمورد زمین خوردن سلطان سنجر درمیدان چوگان بازی است که اسب اورا به بهترین وجه طلب کرده است.
شاها ادبی کن فلک بدخورا
که آسیب رسانید رخ نیکو را
گر گوی خطا کرد به چوگانش بزن
وراسب غلط کرد به من بخش اورا

حسن مقطع:آن است که درپایان کتاب،خوش ترین عبارت ممکن را درج کنند تادر روح شنونده وخواننده اثرخوش ونیک باقی گذارد واگر قصوری در کلام بوده است، به وسیله آن جبران شود.
مثال:
دل سعدی وجهانی به دمی غارت کرد
همچو نوروز که برخوان ملک یغما بود

ذم شبیه مدح:
سخن متکلم آن چنان است که پندارند ستایش کسی است، اما وقتی سخن را بشکافند نکوهش اوباشد.
مثال:ای طایر عیسی آفرینش
وی طایر عیسوی به بینش
(صبای کاشانی)

صنایع ادبی ،انواع و اجزاء آن

ذوقافیتین:
آن است که در اشعار دوقافیه را پهلوی یکدیگر یا به اندک فاصله یی آورند. برخلاف تشریع دراین صنعت بایک قافیه معنی تمام نمی شود.
مثال:
ای شاه زمین، بر آسمان داری تخت
سست است عدوتا تو کمان داری سخت
(امیرمعزی)

ردالصدر علی العجز:
آن است که کلمه ای را که در آخر بیت آمده است در اول بیت بعد تکرار کنند.
مثال:
در دلم افتاد آتش، ساقیا
ساقیا آخر کجایی؟هین بیا

هین بیا کز آرزوی روی تو
برسر آتش بماندم،ساقیا
(مولانا)

ردالعجز علی الصدر=تصدیر:
آن است که کلمه ی صدر بیت یاجمله را،عینا یا با معنی متفاوت(جناس تام)درعجز بیت یا جمله بیاورند.
“بیگانه که دوست باشد خویش است وخویش که دشمن باشد بیگانه”

رد القافیه:آن است که قافیه ی مصراع اول مطلع یا غزل را درآخر بیت دوم تکرار کنند.اگر چه تکرار قافیه قبل از هفت یا ده بیت، صحیح نیست.
مثال:
مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی
پرکن قدح که بی می مجلس نداردآبی
وصف رخ چوماهش درپرده راست نیاید
مطرب بزن نوایی ساقی بده شرابی
(حافظ)

رد المطلع:آن است که مصراع اول یا دوم بیت اول قصیده یا غزل را در مقطع شعر تکرار کنند.چنان که حافظ در مطلع غزلی گفته است.
ای صبا نکتی از کوی فلانی من آر
زاروبیمار غمم راحت جانی به من آر
و در مقطع تکرار کرده است.

طباق =مطابقه
آن است که الفاظی را به کار برند که به نحوی با هم در تضاد هستند.
یکی حلقه ی کعبه دارد به دست
یکی در خرابات افتاده مست
(سعدی)

طرد و عکس:
آن است که مصراع اول را با تاخیر وتقدیم کلمات در مصراع دوم تکرار کنند.طردوعکس دو نوع است:
الف)عکس متهادی:درابن نوع عکس صرفا کلمات جا به جا می شوند وتغییری در معنا ایجاد نمی شود.
دلبر جانان من برده دل وجان من
برده دل وجان من دلبر جانان من
(حافظ)

ب)عکس مجری:در این نوع عکس با جا به جایی یا وارونه شدن مصراع یا بعضی از کلمات آن،معنی نیز تغییر می یابد.
به زیورها بیارایندمردم خوبرویان را
توسیمین تن چنان خوبی که زیورها بیارایی
(سعدی)

لف ونشر:
لف در لغت به معنای پیچیدن وتا کردن ونشر به معنی گستردن وباز کردن است و در اصطلاح فن بدیع آن است که ابتدا چند چیز را در کلام بیاورند سپس چند امر دیگر از قبیل صفات یا افعالی را در بیان وتوصیف آن ها ارائه دهند که هر کدام از آن ها به یکی از آن اموری که در ابتدا ذکر کرده بودند، راجع و مربوط باشد.
کلماتی که در اول آورده اند لف واموری که به آن ها راجع است را نشر می گویند.لف ونشر دو قسم است:مرتب و مشوش

الف)لف ونشر مرتب:آن است که امر اول از نشر، به لفظ اول از لف وهمچنان نشر دوم به لف دوم و نشر سوم به لف سوم بر می گردد.
فرو شد به ماهی وبر شدبه ماه
بن نیزه وقبه ی بارگاه
(فردوسی)

لف ونشرمشوش):آن است که اجزای بخش دوم به ترتیب در تکمیل اجزای بخش اول نیامده باشد.
گردهدت روزگار دست وزبان،زینهار
هرچه بدانی بگو، هر چه توانی مکن
(ضیای نبشابوری)

عروض چیست

مجاز:

عبارت است از استعمال لفظ در غیر معنی اصلی خود.در ادبیات، مرسوم است که واژه ها وجملات را در معنی اصلی به کار نبرند.اما برای این منظور،اولا باید قرینه ای وجود داشته باشد تا مقصود فهمیده شود وثانیا باید بین معنای اول یعنی حقیقی وثانوی یا مجازی، رابطه یی وجود داشته باشد.
در علم بیان به این رابطه”علاقه”می گویند.
در غیر این صورت نمی توان معنی واژه ها را تغییر داد.مثلا “در”گفت و “دیوار”فهمید.

قرینه:عبارت است از سر نخی که نشان می دهد کلمه یا فعل در معنی اصلی خود به کار نرفته است.

قرینه بر دو قسم است:

1-لفظی:لفظ یا الفاظی در جمله که یا عبارت که نشان می دهد کلمه ای در معنی مجازی به کار رفته است.مانند:
جهان دل نهاده، بر این داستان
همان بخردان وهمان راستان

در بیت فوق، “دل نهادن بر داستان”علامت ونشانه ای است که نشان می دهد “جهان”در غیر معنی اصلی خود استفاده شده است وبه معنی”جهانیان”است.

2-قرینه معنوی:از محتوا ومعنی ومفهوم واز مکانی که آن سخن بیان می شود می توان فهمید که کدام کلمه یا کلمات در معنی مجازی به کار رفته است.

علاقه:ارتباط وهماهنگی است که بین معنی اولیه وثانویه به کار می رود .
قدما مجازرا به شرعی وعرفی وعقلی و لغوی تقسیم کرده بودند که از میان آنها فقط مجاز عقلی ولغوی در ببان مورد بحث قرار می گیرد.

مجاز لغوی:آن است که در زبان ادبی واژه یی در معنی اصلی خود به کار نرود مانند نرگس که اسم گلی است اما گاهی به عنوان استعاره از چشم به کار می رود.

مجاز عقلی،یا اسناد مجازی:اسناد فعل به فاعل غیر حقیقی است که ادبیات به وفور دیده می شود.
مثلا می گوییم ابر گریست ومجازا گریه کردن را به ابر اسناد می دهیم.

دکترنسرین سیدزوار

در یک کلام عاشق ادبیات. آنقدر نوشته ام که انگشتانم تاول زده است.

1 comments On صنایع ادبی ،انواع و اجزاء آن

  • یکی از خوانندگان

    تصحیح کنید
    مثال شعر مبالغه است ( نه اغراق ) زیرا ممکن است فردی در خواب ببیند که دستش به زلف کشیده است و بویش ماندگار است

    دیگر آن که جناس ناقص تمام انواع جناس به غیر از جناس تام است
    و جناس خط دو کلمه است که نوشتنش شبیع باشد خواه فرق در حرکات و اعراب باشد خواه نقاط ( مجموعا )

Leave a reply:

Your email address will not be published.


Site Footer